۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبسرود سوییتو | جون جردن
زبان شیطان
چنگال هجاهای درنده اش را
بر گلوی سوییتو
فرود می آورد
تا بدرد و نارس باقی بگذارد
زبان دختر جوانی را
که می آموزد
نامش را
به آواز بخواند
هر کجا او می گوید
آب
آنها یادش می دهند فریاد بزند
خون
هر کجا او نجات می دهد
سبزه را
آنها یادش می دهند آرزو کند
خزیدن به
گور را
هر کجا ستایش کند
پدر را
آنها یادش می دهند دعا کند
برای آنکه لطف می کند
و او را
نمی برد
هر کجا بوسه بزند بر روی
وطن
آنها یادش می دهند ببلعد
خاک را
اما کلمات در روح چهره دخترک زندگی می کنند
و این صدا دیگر تسلیم سلطه همایونی نمی شود
هر کجا آنها نقش می زنند
خون را
او
آب
می نوشد
هر کجا آنها
قبر می کنند
او
سبزه سبز می کند
هر کجا آنها ببرند
پدران و دلبندانش را
او می ایستد،
زیر نور خورشید او می ماند
هر کجا یادش بدهند ببلعد
این خاک را
او بوسه می زند
به روی وطن
و می ماند
با سرود سوییتو
می ماند
با سرود سوییتو