۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبسیلاب ماه | اتریج نایت
سیلاب هیچ ماه ای خاطره آن شب را نمیشوید
تنها باران به یادم مانده است آن باران سرد
که می بارید بر صورتم و درهم می شد با اشکهای تو
تنها باران به یادم مانده است آن باران سرد که می بارید
و لبهای تو که نرم بود و داغ
نه ماه نه ستاره نه این درد دندانه دار صاعقه
تنها زبان الکن من
و خشم سرخ ذهنم می دانستند
این باران سرد از آن ماست تا ابد
حتا اگر سعی کنم توضیح دهم:
"مرد انقلابی محکوم به فنا است
چرا که هیچ قطعیتی در زندگی اش وجود ندارد جز عشق و تاریخ."
"اما بچه هامان باید با قطعیات بزرگ شوند
و انقلاب ساز شوند."
"به عنوان مثال باید راه را چنان روشن نشانشان دهیم
که نه به راست روند و نه به چپ
بلکه مستقیم پیش روند به سوی آزادی."
تو گفتی "نه" و رفتی.
سیلاب هیچ ماه ای خاطره آن شب را نمیشوید
تنها باران به یادم مانده است آن باران سرد که می بارید
و دعا که مثل باران
به آسمانی برمیگشت که تو از نو به من بازگرداندی