۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبنام کشتیهای بادبانی
آری، همهچيز اينجاست. همه چيز کامل و سرجايش، خاموش و درخشان فرزانگیِ بیغبارِ برآمده از انسان، نان و کتابها نه، نهحتی رشته مویی که خودنویسات را لک کند مجبور نیستی آن را با آستينات خشک کنی خوب میدانی که در انبار شراب فقط شراب نگه می …
ادامهی مطلب