شبانه کامیار محسنین شعرهاسکوت شب، سکوتی دلگیر، شبانه –چرا جانم چنین به لرزه افتاده؟می شنوم … ادامهی مطلب
به من چه مربوط کامیار محسنین شعرهایه صبح، «آکانی» رو گرفتنزدنش تا خورد و خمیرش کردنچپوندنش توی گوشۀ… ادامهی مطلب
سه قطعه کامیار محسنین شعرهاسیه چردهعشق تو غرقم می کندهمانجور که باد زمستانی کمر گرما را … ادامهی مطلب
فرزندان من کامیار محسنین شعرهامی توانم بشنوم که آنها حرف می زنند، فرزندان منبا انگلیسی عالی و … ادامهی مطلب
و آنان فرمان بردند کامیار محسنین شعرهانابود کنید شهرها راخرد کنید دیوارها رادر هم بشکنید کارخانه ها و … ادامهی مطلب
شعر شماره بیست و یک کامیار محسنین شعرهاچه خوفناک است سهم خود از انسان بودن رااز دست دادن.مزدوران سوار … ادامهی مطلب
هیروشیما (دختر کوچولو) کامیار محسنین شعرهامنم که می زنم درها رویکی بعد از اون یکی، درها رومن … ادامهی مطلب
رویای ماهی ها کامیار محسنین شعرهانمی توانم باور کنم که رویاهاتنها مزیتی هستند برای آدم ها.ماهی ها … ادامهی مطلب
ما باز پدیدار خواهیم شد کامیار محسنین شعرهاما باز پدیدار خواهیم شد زیر دیوارهای کنوسوسو در دلفی، مرکز جهانما … ادامهی مطلب
تار عنکبوت کامیار محسنین شعرهاتار عنکبوت، مرگی متقارن؛هنوز همبر افراشته است بادبانی از برگی به برگی،… ادامهی مطلب
سه مغ کامیار محسنین شعرهااحتمالا درست بعد از سال نو از راه خواهند رسید.طبق معمول، صبح زود.… ادامهی مطلب
مردی را دیدم در تعقیب افق کامیار محسنین شعرهامردی را دیدم در تعقیب افق؛هر دور به سرعت می گذشتند.دلم گرفت … ادامهی مطلب
موضوع زبان کامیار محسنین شعرهاامیدم را می نهم بر آبدر این قایقِ کوچکِ زبان،به همان سان … ادامهی مطلب