به چهار جانب خاک رو میکنند: چهار رسول رهیدهی جنگاور. و چهار جانب خاک پشت چهار قفل سنگین مقفول است. پای جادهی آفتابی سایهی باستانی ستون آونگ میشود از ساعت بند به ساعت رقص. از ساعت گل سرخ به ساعت پنجهی اژدها. از موقع لبخند به موقع خشم. از موعد امید تا موعد هرگز که تنها چند …
آوازی در پایان
گوش کن: از هِندِله کوچک سخن می گویم.
دیروز نزد من آمد
و بیست و چهار سالش شده بود.
با شکوه همچون شولمیت *.
کتی از پوست سنجاب به تن داشت
و کلاه کوچک زیبایی به سر
و دور گردنش، دستمالی بسته بود
به رنگ دودی روشن.
هندله، چقدر اینها به تو می آید!
من فکر می کردم تو مرده ای
و اکنون تو چه زیبا و بزرگ شده ای.
چقدر خوشحالم که باز آمده ای!
چقدر در اشتباهی، دوست من!
من بیست سال است که مرده ام،
و تو نیک می دانی.
اینک تنها به دیدار تو آمده ام.
*شولمیت: لقب عروس محبوبه ٔ سلیمان است . لفظ عبرانی آن هشولیمیت است که آن را زن شولمیة ترجمه کرده اند - قاموس کتاب مقدس / لغتنامه دهخدا