وقتیکه در خواب است یک عقاب به بسترش سقوط میکند بیجان وقتیکه در خواب است یک قمری بر دست راستش مینشیند انگشتهای خونیاش عقاب را به مغاک پرتاب میکند انگشتهای خونیاش قمری را خفه میکند و در سبدش میگذارد. وقتی بیدار میشود یک عقاب صاف در بسترش ایستاده است. وقتی بیدار میشود یک کارد دستِ راستش را میزند. …
تلفن |میلتوس ساختوریس
راجع به مردی مُرده تلفن میزنیم کجا میتوانیم پیدایش کنیم؟ ـ نامش؟ تکرار میکنند ـ او نامی ندارد او مُرده است داریم میگردیم نقاشان او را مخفی کرده بودند او را رمانده بودند او را نگه داشته بودند نمیتوانیم او را بیابیم مُرده است او میگویند در باران بگردید و پیدایش کنید میگردیم و نمیتوانیم پیدایش کنیم تلفن میزنم به من …
عقربه | میلتوس ساختوریس
دریا را نگریستم بر فرازِ کوهی بلند در دستهایش پرندگان را دیدم که میزیند و میمیرند در اوج همچون ستارهای میدرخشیدم ستارهای بودم با قطرههای اشک و با چنگالها و دورم ماهیان و نردبانها نردبانها برای آنها که صعود کنند که قلبم را از جا بکنند نردبانها برای من که صعود کنم که قلب دریا را بشکافم.
مرگ | میلتوس ساختوریس
هیچکس این مرد را نکشته است او قراول بندر نبوده است او سلحشور نبرد نبوده است وحوشِ درنده را او به زنجیر در قفسِ آهن آورده بود و قلبِ او بر ستیغ کوه خانه کرده بود روزگاری خونِ او سخن خواهد گفت وانگاه مرغانِ تیرهی تاریکْ ابرها را خفه میکنند ابرهای سیاهِ لحیان زمینها را در میان خواهند گرفت و …
مرد مُرده در زندگی ما | میلتوس ساختوریس
به نیکوس اِنگونوپولوس یوانیس ونیامین دارکوزی که مُرد ـ «در زندگی» ـ هر غروب زنده میشود وقتِ گرگومیش فرود میآید رمهاش را قتلعام میکند ـ گاو و گوساله و گوسفندان بسیار ـ پرندههایش را خفه میکند میخشکاند رودهایش را و بر صلیبِ تاریک که در میانِ اتاقاش نشانده است دلارامِ خود را به چارمیخ میکشد. آنوقت کنار پنجره کز میکند …
ترانه | میلتوس ساختوریس
ملاحی در لباس سفید بر بلندای آسمان به سمت ماه میدود. بر زمین، دخترکی با چشمهای سرخ ترانهای میخواند که به ملاح نمیرسد. ترانه به بندر میرسد ترانه به کشتی میرسد ترانه به دکل میرسد و ترانه به ماه نمیرسد.