بهار که بازمیگردد
شاید دیگر مرا بر زمین بازنیابد
چقدر دلم میخواست باورکنم بهار هم یک انسان است
به این امید که بیاید وُ برایم اشکی بریزد
وقتی میبیند تنها دوست خود را از دست داده است
بهار اما وجود حقیقی ندارد
بهار تنها یک اصطلاح است
حتی گلها و برگهای سبز هم دوباره بازنمیگردند
گلهای دیگری می آیند وُ برگهای سبز دیگری
همچنین روزهای ملایم دیگری
هیچ چیز دوباره بازنمیگردد
و هیچ چیزی دوباره تکرار نمیشود
چرا که هر چیزی واقعی است.
فرناندو پسوا: گریزگاه
در دقایق تیره تارم هنگامکه کسی در من نیست همه مه است همه دیوارهاییست که همهجا تنها میراث زندگیست یکدم اگر دیده بگشایم از آنجا که در خود خفتهام دورادورْ کرانهای میبینم، که طلوع که غروب در آن میگذرد.. باز زنده میشوم، هستم و میدانم و حتا اگر آن بُرون خودْ وهمی باشد که در دروناش فراموش میکنم دیگر هیچ …