قلب من
1
قلب من
از بس كه در خفا گريسته ام
خيس است
و كمي رنگ پريده
بارها از آفتاب آويزانش كرده ام تا خشك شود
2
صلح در قلب من
جنگلي است كه بوي كاج مي دهد
آن داركوب مسن
كه نامش مرگ است
بر شاخسار آن مي نشيند
3
قلب من
اولين شعرم
قلب من
1
قلب من
از بس كه در خفا گريسته ام
خيس است
و كمي رنگ پريده
بارها از آفتاب آويزانش كرده ام تا خشك شود
2
صلح در قلب من
جنگلي است كه بوي كاج مي دهد
آن داركوب مسن
كه نامش مرگ است
بر شاخسار آن مي نشيند
3
قلب من
اولين شعرم
كودك و اندوه
1
هر گاه كودكي بميرد
چشمانش پيش حلوايي خواهد ماند
كه مادرش مي پخت.
2
هر گاه كودك فقيري مي بينم
كه زير باران از سرما مي لرزد
آرزو مي كنم
اي كاش پلي بودم
3
هر غروب عروسك فروش
با دستمالش
رد دستان كودك را
از روي شيشه ويترين پاك مي كند
اشك
اگر باران طفل لرزان از سرمايي را
در كنار بخاري بي هيزمي ببيند
اشكهايش را از سوراخهاي سقف به اتاق جاري خواهد ساخت!
جاي لب بر استكان چاي
حتي به اندازه جاي لبي كه بر استكان چاي باقي مانده است
نمي توانم از چشمان تو جدا بمانم
مي خواهم كه دستان تو در نزديكي دستانم باشند
مانند خانه كلنگي كه به خانه بتوني تكيه داده است
تو را چون ميخي بر مغزم كوبيدم
و تمام كلبتين ها را جمع كرده و به دريا انداختم