آنگاه که خندید دانستم در خنده اش درگیر می شوم و بخشی از آن خواهم بود، تا آن که دندان هایش، تنها، ستاره هائی گاه گاهی بودند با قابلیت صف بستن و قدم رو رفتن. نفس بریده به درون کشیده شدم، با هر نفس به جای آمدن زودگذری نفس فرو دادم و دست آخر زخمین از موج نیروهائی ناپیدا در …