در آخرین کتابِ شعرِ آنتونیو گاموندا، «زندانِ شفاف»، سطرهایی آمده از رابطهی میان شعر، واقعیت و کلمه. در شعری مینویسد: «—- نیست اندیشه. عملن، نمیمانند جز پسماندهها. پسماندههایِ مرگی ناخوش. آری، مرگی ناخوش. نه. به واسطهی شباهت، حرف میزنم. میگویم پسماندههای اصیل: داروهای منقضی، آهار سبز، زخم فاسد، رگنگاری پس از مرگ، کورکهای زرد، یعنی، پسماندههای اصیل. همین. ولی به …
از حقیقت و آسپرین…
وقتی مدام در سفری، یعنی مثلن در عرض یک هفته، به بهانههای مختلف، به چهار شهر سر میزنی، آب و هوایت هم بین شهرها عوض میشود: یکی گرم است و یکی سرد. بدن سخت میتواند به اینهمه جابجایی عادت کند. برای همین، در این سالهای غربت، «سرماخوردگی» یکی از نزدیکترین دوستانم بوده است. هفتهی گذشته را در سه استان مکزیک …
سهم من و تو…
شبهای نشا و درو، خانهی پدربزرگ پر میشد از صدا. هوشنگ میآمد، با آن پاهای دراز و خندههای بیقاعدهاش. گدارش همیشه بیگدار بود: سراپا مهربانی، کارگری سختکوش. میگفتند «خُلوضع» است، ولی مرد خوبیست. همیشه میشد روی قوت و غیرتاش حساب کرد. خورشید میآمد و سر به سر پدربزرگ میگذاشت. شیرزنی بود برای خودش. کبری، هنوز دنبال جواهر میگشت با چشمهایی …
از دلِ مرگی جدی …
در یکی از فیلمهای مستندم، آنتونیو گاموندا، رابطهی شعر و لذت را چنین توضیح میدهد: «شعر، کاشتن بذر لذت است در تن مرگ!» میپرسم چطور میشود، بر تن مرگ، بذر لذت پاشید؟ گاموندا در جای دیگری از همین فیلم مثالی میآورد: «شعری میخوانید از سزار بایهخو یا خورخه منریکه و شعریست تلخ و تاریک، ولی لذت هم میبرید.» این همانگونه …
وداع با دستفروشان خیابان انقلاب
بعضی دوستانی که نیستند یا از نزدیک شاهد ماجرا نیستند، ممکن است خیلی راحت بیفتند به خیالبافی یا سوء تعبیر. خیال کنند راستهٔ انقلاب همان راستهٔ سابق است و دستفروشهایش همان دستفروشها. خبر کوتاه است: با آن تصور وداع کنید. بیشترِ دستفروشهای فعلی، دستفروشهای یکهوتنهای سابق نیستند؛ همان دستفروشهایی نیستند که کتابهای ممنوع و نیستدرجهان را با هزار ترس و …
زن از نگاه مرد، در هنر و آفرینش | اکرم پدرامنیا
■ وقتی به مجسمهی الههها و یا به تصاویر زنان از نقاشهای بزرگ مینگریم، حتا کمی عقبتر، وقتی تصاویر نقشبستهی زنان بر ظروف باقیمانده از دوران باستان یا از روزگار انسان غارنشین را میبینیم، تا زنان نقشگر در هالیوود امروز، در همهی آنها یک چیز مشترک مییابیم، و آن طراوت و شادابیِ پیشبلوغ و بلوغ و زیبایی بیعیب و نقص تعریفشده …
عبارتی و اشارتی | به جای سرمقاله
۱. آنتونیو گاموندا، در جایی مینویسد: «شعر پس از کتابت، دیگر به قلمرو عمومی تعلق دارد، دیگر در تملکِ شاعرش هم نیست.» در همین جمله توقف میکنم تا در به روی پرسشهایی بگشایم که بنای«خانهی شاعران جهان» بر آنها استوار است. میگویم پرسشها، چرا که هرگز نمیتوان بر پاسخها، خانهای بنا نهاد. لئوپولد استاف، شاعر لهستانی درست پس از پایان …
روایتِ سقوط و تعالی
۱. نوشتن به نام دیگری، یکی از تکنیکهای قدیمی تاریخ نوشتار است. خوان خلمن، آنرا «نوشتن با جابجایی ذهنیت» مینامید. یکی از مهمترین دفترهای شعر خلمن، «شعرهای سیدنی وست» نام دارد که به نظر میرسد ترجمهی اسپانیولیِ شاعریست از آمریکای شمالیِ انگلیسیزبان. خلمن، کتاب را با این کلمات از یک شاعر ناشناس چینی آغاز میکند: «ترجمه، خیانت است آیا؟ شعر، …
برنامههای سایت، ۱
در ایامی زندگی میکنیم که اگر تعلل کنیم، خانه بر سرمان فرو خواهد ریخت. در این زمانهی فاجعه، هر عملی را پیشاپیش باید با «انتقاد از خود» شروع کرد. باید نقشِ «خود» را در توسعهی فجایع بازشناخت، فجایعی که هوا و خاکِ ما را مسموم میکنند و در خود میبلعند. امسال، واردِ دهمین سالِ انتشار آنتولوژی «خانهی شاعران جهان» شدهایم …
در ادامهی تساهل و تسامح در ترجمه
گفته بودم که قرار است به ترجمههای دیگران هم بپردازم، مادام که خود را ویرایش میکنم. به خطاهایی که بسیاری از ما مرتکب میشویم ولی باید از خطر خویش احتراز کنیم. در فهرستم، نامهایی بود از پیش: مثلن بیژن الهی، مثلن احمد شاملو، مثلن احمد میرعلایی … و از نسل جدیدتر، پوری و رهبانی و فواد نظیری و پگاه احمدی …
یک جستجو…
۱. سال ۲۰۱۰. خوزه آنتونیو لابوردهتا، در بستر بیماری مرگ بود. همه میدانستیم. با مارچلو و ترینی و دیگر دوستان برنامهای شکل میدهیم برای بزرگداشتاش. خوزه آنتونیو، خوانندهی «ترانهی آزادی» بود، ترانهی «ما»، که هردو غریو مقاومت بودند علیه فرانکو. شبی که برنامه به پایان رسید، در خانهی لوئیجی و الیمه-زوج موسیقیدان اسپانیایی و ترک- درست یک کوچه بالای خانهی …
شاملو عاشق صداها بود
به دوم مرداد رسیدیم. سالروز خاموشی شاملو. شاملویی که در تاریخ ادبیات ایران یگانه است. هیچ کس دیگری را نمیتوان با او قیاس کرد. چند نسل از بهترین فرزندان ایران با شعر شاملو بزرگ شدند. با شعر شاملو عاشق شدند. با شعر شاملو زندگی کردند. با شعر شاملو مردند. ولی شعر تنها دستاورد او نبود. حتی بزرگترین دستاورد او نبود. …
ترجمه و تعهد
سخنرانی محسن عمادی در نودمین سالگرد تولد احمد شاملو خانمها، آقایان، یاران همدل، سلام! دلم میخواست امروز پیشِ شما بودم و میتوانستم از لذتِ حضور در جمعِ دوستانهی شما بهره ببرم، متاسفانه ممکن نشد. ریشهاش را باید در همان شعرِ لنگستون هیوز یافت که روزی نوشت: «بگذارید آمریکا، دوباره آمریکا شود.» یا به تعبیر شاملو: «بگذارید این وطن، دوباره وطن …
یک روایت از رؤیا و میل
خوان خلمن، در واپسین مکالماتش، از «رویا و میل» به عنوان دو عنصر نجاتبخش نام میبَرَد. او بر این باور است که قدرتمداران میکوشند تا ظرفیتِ رویا و میلِ انسانها را کنترل کنند، اما هرگز از پسِ اینکار برنمیآیند. با این درآمد میخواهم از مهاجرت، از رفتن، از کوچ به عنوان شکلی از مقاومت حرف بزنم: ۱. مهاجرت، وقتی ابزاری …
تساهل و تسامح در ترجمهی شعر
گغتگو ندارد که هرنسل باید ترجمهی خود را از رفرنسهای فرهنگیاش بدست دهد. چند دهه بعد از ترجمهی پنتی ساریکوسکی از یولیسس که خود شاهکاری در ترجمه بود، لِوی لهتو، شاعر بزرگ فنلاندی ترجمهی جدید و متفاوتی از یولیسس را منتشر میکند. مقایسهی تفاوتهای زبانی میان نسخهی ساریکوسکی و نسخهی لهتو، هیجانانگیز است. در برخورد با این دو ترجمه میتوان …
از گفتگویی با چسلاو میلوش
شعر مرا پلیفونیک نامیدهاند، که مقصودشان این است که من همیشه پر بودهام از صداهایی که سخن میگویند؛ به نحوی، من خودم را وسیلهای یا که واسطهای می دانم. دوستم ژان هرش (فیلسوف سوییسیِ لهستانی تبار) که مرا با اگزیستنسیالیسمِ کارل یاسپرس آشنا کرد، میگفت: «من هیچ وقت آدمی اینقدر وسیلهساز ندیدهام.» که معنیش این است که صداهای بسیاری به …