مایع رسوبی مغز جهان
کز تاریکیاش ما را آفریدند
هماینک در کنارهی آبراه.
بر …
نوری دیگر
چشمها باز میشوند:
اتاق از نورهای تازه
آکنده است.
پرده را میکشم: بیرون برف …
گذر
مردی با وجنات تئاتر ملی
و دختری که میگذرد
میگذرد از کنارش،
چه گشاده …
نظربازی
پرنده نمیداند
چطور اوج بگیرد و آواز بخواند.
گل زعفران از درخشش بنفش آگاه …
اتفاق
نخست
از کودکی
یک تصویر و یک بو
که از پلههای چوبی ایوان میآیند…
پارچهای بر تابوت
اگر دلت میخواهد
چیزی را بشنوی که میخواهی
خودت آنرا بگو.
نه شعرِ من …
سادهترین صدا
سادهترین صدا
صدای یک لیوان
وقتی لیوان را پایین میگذاری
روی میز چوبی، صدای …
چمنهای بلند
مطمئن نبود
میتواند از من بپرسد
آیا چمنها را کوتاه کند؟
و من کسی …
خرید و فروش
خریدن و فروختن
فروختن و
خریدن زندگیهامان.
ناگوار و ناگوار.
عزیز است و
ارزان …
آنجا که تویی
آنجا، تو
یک زن و کسی دیگر
و دقایق اندک فراغ
در مسیرمان.
هرچند …
موسیقی
صدایی که اتاق را میانبارد
موسیقی خوانده میشود،
آرشههای کند،
شادیهاشان را میسرایند
محزون …
در این ایستگاه
در این ایستگاه تنها نیستم:
به تعقیب سرنوشت خویش،
همه
از خروشی سرشارند
لرزان …
سراسر شب
سراسر شب، یک چراغ،
اتاقی سفید را روشن کرد.
سرد، ساکتتر از صدای نفس.…
چرا که عشق
چرا که عشق از همهچیزی عظیمتر است
چرا که اینها چهرهی عشقاند
پس نمیسوزند …
استعاره حیات
اگر فقط دعوتام را قبول میکرد،
اگر به ترفندی میآموختم حضورش را به خاطر …
انقلاب اجتماعی
نازنین من، عسلکم،
هیچ انقلاب اجتماعی
نمیتواند به تو شادی بیاموزد.
هیچ عفو جهانی …