چشم انداز با رودخانه خود را بر من میگسترانند،
رودخانه دشتها را به جایی …
مثل
مثل بارانی نرم
مثل گذشتن آرام قایقی تفریحی
در بامدادان از کنار نیها و …
عکس
مقاومت با حرفهای بزرگ شروع نمیشود
مقاومت با حرفهای بزرگ شروع نمیشود
بلکه با کارهای کوچک
مانند خشخش آرام طوفان …
نوحه
حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق
که فکر کردم فکر کردم که تو …
دوستی
در رابطهی دوستی
تو نباید کارِ زیادی بکنی
همانطور که بر نقاشی تمام شده…
مرثیهای برای یک دوست
دوست مردهام
چگونه تو را در واژهها زنده کنم
یک زندگی پر از تردید…
شعر
سطرها میل واژهها را دارند
سکوت سفیدی در این میان است
واژهها به سطرها …
وقتی کسی با تو حرف میزند
وقتی کسی با تو حرف میزند
واژهها به درونت هجوم میآورند
من آنها را …
تیله بازی
به واقع چه خوب است
شعر سرودن!
مثل این تیله در جیبات
که تیلهایست…
حلزون
تمام شبی را با
دوستی رو به مرگ
پریشان بود و هذیان میگفت
جسم …
مرد آتش گرفته
مرد آتش گرفته را دیدهای؟
در خبرهای تصویری مرد آتش گرفته را دیدهای؟
مرد …
من، من، من
من دندان دارم کفش دارم
من دست دارم، پول کمی، اما سیگار به اندازهی …
شعری بیفایده
اینگونه که راه میروی
بیرون از تختخواب، در اتاق
به سوی میز با شانه…
در مه
یک خاطره
شالی ابریشمین، قرمز آتشین بر گردنم
پاکتی انگور در دستم
به عیادت بیمار میروم…