اقیانوسی با عضلاتی سبز
بُتی با چندین دست، مثل اختاپوس
کائوسِ فساد ناپذیری که …
غیظها
به دور افتاده از از گناه و تقدیس
اینک آنان سکنی میگزینند در صمیمیتِ …
سیمای شاهدختی ناشناس
برای آنکه چنین گردنی افراشته داشته باشد
برای آنکه مچهایش مثل ساقههای گل خمیده …
هومر
شعری نوشتن درست به سانِ گاوی که زمین را شخم میزند
بی هیچ اندیشهای …
صیقلی بر متنی از پلوتارک
هیچ چیزی هراسندهتر از، هیچ چیزی والاتر از
تماشای اسپارتها در صفوفِ آماده باش…
دوتایی
جفتِ اسبهایم را راندم
من راه را انتخاب نکردم، اسبهایم کردند
و در سرزمینِ …
شب شعر
اونا اومدن، چون چیزای مشخصی هست و به هر حال تقصیر خودتونه، آقایون
اونا …
با یک نفس
با یک نفس، با یک آکولادِ نفس به هنگامِ بسته شدنِ جملهای
با یک …
هیچکس هشدارم نداد
هیچکس هشدارم نداد که آزادی شاید معنایی هم داشته باشد مثل
نشستن در پاسگاه …
رهسپار راهی متفاوت
زمین زیر پایم ساییده میشود
وقتی به تنهایی فرود میآیم، بدون مقصدی
در میانِ …
شب
دو ساعت گذشته است اکنون
و از گلویم همچنان جاری است خون
شب بهاری …
عشق و تب
نفرینِ منظرهٔ نورانیِ بهار
فکر میکنند که در جهنم چه میکنند
با آتش بازی میکنند
به دنبال گیسوان …
بعد از ظهرهای طولانی
بعد از ظهرهایی طولانی وقتی که شعر ترکم گفت
رودخانه با شکیبایی جریان یافت، …
دروازه
بداهه
تو باید تمامِ سنگینیِ دنیا را به دوش بکشی
تحملش را آسانتر کنی
مثل …