آخر دنیا کامیار محسنین شعرها پرنده به پایان آوازش رسیده بودو درخت زیر چنگ هایش فرو پاشیده بود… ادامهی مطلب
من جولیت هستم کامیار محسنین شعرها من جولیت هستمبیست و سه سالهیک بار طعم عشق را چشیده ام… ادامهی مطلب
ترانه کامیار محسنین شعرها وزن جهانعشق است.زیرِ بارِتنهاییزیرِ بارِناخرسندی. وزن،وزنی که … ادامهی مطلب
شکنجهها کامیار محسنین شعرها هیچ چیز تغییر نکرده است.بدن نسبت به درد حساس است،باید بخورد، تنفس … ادامهی مطلب
این عکس من است کامیار محسنین شعرها این را چند وقت پیش گرفته انداول به نظر می رسدچاپش بد … ادامهی مطلب
سه غریب ترین کلمه کامیار محسنین شعرها وقتی کلمه «آینده» را به زبان می آورمبخش اولش به گذشته پیوسته است… ادامهی مطلب
ویتنام کامیار محسنین شعرها «ای زن، نامت چیست؟» «نمی دانم.» «چند سال داری؟ اهل کجایی؟» «نمی دانم.»… ادامهی مطلب
ترانهی غم انگیز تشییع کامیار محسنین شعرها تمام ساعت ها را متوقف کنید، تلفن را قطع کنیدآن سگ را با … ادامهی مطلب
ترانه شرقی کامیار محسنین شعرها از عشق می گویم که به سر می افتد:وفادار است ماه، اما کوردر … ادامهی مطلب
به تو میاندیشم کامیار محسنین شعرهاعزیزم وقتی من بمیرمو خورشید را ترک گویمو به موجود دراز غم … ادامهی مطلب
آوازی در پایان کامیار محسنین شعرهاگوش کن: از هِندِله کوچک سخن می گویم.دیروز نزد من آمدو بیست … ادامهی مطلب
از گنجشک ها کامیار محسنین شعرهاگنجشک ها کاتولیک هایی تمام عیارندکه به هر چیزی ایمان دارند؛به مکاشفه، … ادامهی مطلب
تو زندگی میکنی … کامیار محسنین شعرهاتو زندگی می کنی، لیک برای مدتی کوتاهو زمانمرواریدیست فرانَماانباشته از … ادامهی مطلب