زیر نور ماه نشستیم
از دستانت بوسیدم تو را
برخاستیم از زمین
از لبانت …
میان من و تنهایی ام
ابتدا
دستان تو بود
سپس درب ها تا به …
تو عشق بودی
این را
از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر…
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها …
مرا دوست بدار !
به سان
گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر؛…
در لابلای داستانی از گل های شب
به بهای خستگی ِاسب ها
انگار ، …
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها …
تو عشق بودی
این را
از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر…
سیب میخوری، سیبی پوستشده
و سیب، سیب است، سخاوت طبیعت
یک سو سرخ و …
ای یار!
گناهانت را با اشکهایت پاک نکن،
که گناه، برکت است.
رنگهای ابدی …
زیباترین زنان بود
گیسوانش را شانه میکرد، همهی موهای آشکارش را
قوز میکرد وقتی …