شب که فرامیرسد
در راهپله میایستم و گوش میدهم،
ازدحام ستارههاست در باغچه،
و …
خنک میشود روز | ادیت سودرگران
آخرین گل پاییز | ادیت سودرگران
من آخرین گل پاییزم،
تاب دادهشده در گهواره تابستان،
به پاسداری گماردهشده در برابرِ …
خاموش، خاموش، خاموش | ادیت سودرگران
■ اشاره: در شعر سودرگران نزول به رخوت ذات شرط صعود رهایی بخش روح …
ادامهی مطلبچهار باد | ادیت سودرگران
هیچ پرندهی رهگمکردهای را گذارش به خلوت پنهان من نیست،
نه پرستوی سیاهی که …
باکرهی نوین | ادیت سودرگران
من زن نیستم. مرد هم نیستم
من کودکم، نجیب زادهای جوانم، عزمی جسورم،
من …
بخت
گلی میجستی و
میوهای یافتی.
چشمهای میخواستی و
اقیانوسی یافتی.
زنی را میجستی و…
گاو نر
گاو نر کجاست؟
خوی من پارچهی سرخیاست.
نه چشمی خونگرفته میبینم
نه نفسهای کوتاه …
دستهای تو
عشقت به تاریکی میکشد ستارهام را
و ماه به بالا بلند میشود در زندگانیام.…
در دوزخ
چه زیباست دوزخ، آه!
کسی از مرگ سخن نمیگوید
بر جامهای زمین بنا میشود…
در مسیر…
باید دست برداری از راه قدیمیات
وقیح است راه تو:
مردان با نگاههای هیز …
گربهی بخت
یه گربهی بخت تو بغل دارم
که رشتههای بختو میریسه.
گربهی بخت، گربهی بخت…
شب که میرسد
شب که میرسد
میایستم روی پلکان و
گوش میکنم،
ازدحام ستارگان در باغ و…
شومینههای سرزمینم
درختی دیدم بلندتر از همهی درختان
پراز میوههای دوردست کاج.
کلیسایی بلند با درهای …
در سکوت
شمعی در طاقچهی پنجره ایستاده
آرام آرام میسوزد و میگوید
کسی اینجا مردهاست.
چند …
آب و آتش
زن نیستم، نهزن-نهمردم!
کودکم،
یک صفحهی کاغذ، یک تصمیم بزرگ.
شمایل خندان خورشیدی سرخ…