دهان دختری که مدت ها روی نی ها لم داده بود تکان،تکان می خورد وقتی از نیم تنه به زور گشودیم اش مِری اش پُر از سوراخ بود سرانجام در گوشه زیرین دیافراگم اش لانه ی بچه موش ها را یافتیم یک موش ماده ی کوچک آنجا مُرده بود مابقی از جگر و کلیه ی دخترک می خوردند خونِ سرد …
پنجاه و سوم: عروس سیاه پوست
افتاده بود بر بالشی خونی گردن طلایی زنی سفید پوست بیداد می کرد خورشید در موهایش، زبان می کشید بر ران های بلند و روشنش ، و زانو می زد پیش پستان های قهوه ای رنگش ، که هنوز رنگ بارداری و زایمان بر خود ندیده بود. کنارش مرد سیاه پوستی افتاده بود چشمان و پیشانی اش له …