اگر قرار بود از نو ساخته شود این راه را دوباره میساختم آوازی از زنجیرها بر میشود و از فرداها سخن میگوید میگویند به سلولاش آن شب دو مرد به او گفتند: «تسلیم شو! خسته نیستی از این زندگی؟ میتوانی نفس بکشی میتوانی چون ما زندگی کنی کلمهای را بگو که آزادت میکند زانو بزن بر خاک وُ نفس بکش باز!» و اگر قرار بود از نو ساخته شود این راه را دوباره میساختم آوازی از زنجیرها بر میشود و …
ادامهی مطلبالسا
کافیست که از در درآیی با گیسوان بستهات تا قلبم را به لرزه در آوری تا دوباره متولد شوم و خود را بازشناسم دنیایی لبریز از سرود !السا عشق و جوانیِ من آه لطیف و مردافکن چون شراب همچو خورشیدِ پشتِ پنجرهها هستیام را نوازش میکنی وگرسنه و تشنه برجا میگذاریام تشنهی بازهم زیستن و دانستنِ داستانمان تا پایان معجزه است که باهمیم که نور بر گونههایت میافتد و در اطرافت باد بازیگوشانه میوزد هر بار که میبینمت قلبم میلرزد …
ادامهی مطلباز نو گل سرخی می آفرینم برای تو
از نو گل سرخی می آفرینم برای تو
گل سرخی وصف ناشدنی برای تو
دست کم این چند کلمه ترتیب مشخص نمازش را حفظ می کنند
آن گل سرخی را که تنها کلماتی به دور از گل سرخ وصفش می کنند
به همانگونه که فریاد سرمستی و اندوه فراوان را
از ستارگان لذت بر فراز مغاک عمیق عشق ترجمه می کنند
گل سرخی از انگشتانی ستایشگر می آفرینم برای جوانی
که چون به هم گره می خورند رواقی می سازند
اما پس از آن به ناگاه گلبرگ ها همه فرو می ریزند
گل سرخی می آفرینم برای تو
در زیر مهتابی های عشاقی که جز آغوششان بستری ندارند
گل سرخی در دل چهره هایی از سنگ تراشیده
که بدون بهره گیری از حق اعتراف مرده اند
گل سرخ دهقانی که قطعه قطعه شده
پس از آنکه بر مینی در مزرعه اش پا گذاشته است
بوی ارغوانی حرفی که تازه کشف شده است
و نه به توهین و نه به تحسین خطابم می کند
قرار دیداری که هیچکس بدان نیامده است
ارتشی مسلح در پرواز در روزی با وزش بادهایی سهمگین
صدای قدمی مادرانه در برابر دروازه های زندان
آواز مردی در زمان خواب نیمروز در زیر درختان زیتون
خروس بازی در ییلاقی مه گرفته
گل سرخ سربازی از وطن بریده
چه بسیار گل های سرخ که می آفرینم برای تو
آنگاه که الماس ها در آب دریاها شناورند
آنگاه که قرون گذشته در غبار جو زمین غوطه ورند
آنگاه که رویاها تنها در سر کودکان شکل می گیرند
آنگاه که قطره های اشک بسیاری از ناگفته ها را باز می تابند