حالا چگونه گامهایم را به او برسانم؟ در کدام سرزمین ببینمش؟ و در کدام کوچهها بجویمش؟ در کدام شهر؟ – و اگر خانهاش را یافتم (بهفرض که پیدا کنم) زنگ در را آیا خواهم زد؟ چگونه جواب دهم؟ و چگونه در صورتش خیره شوم؟ چگونه لمس کنم شرابِ رقیقِ میانِ انگشتان را چگونه باید سلام کنم… و درد سالیان را …
نوستالژی!، ای دشمن من!
سیسال چنین بوده که چون دو راهزن دیدار کردهایم در سفری با جزئیاتِ نامعلوم واگنهایِ قطار در طول ایستگاهها کم میشوند نور، رنگ میبازد اما صندلیِ چوبیِ تو در تمامِ قطارها بر جایِ خود باقیست با حکاکیِ سالیان طرحهایِ گچی دوربینهایی که از یاد رفتهاند چهرهها و درختهایی که اکنون زیرِ خاک خفتهاند؛ یکدَم دزدانه نگاهت میکنم و نفسزنان به …