آیا مرا مجالی نیست که تنم را رها کنم از شیشهی عطر دردم را رها کنم از تابوتهای قبیله و گُردهام را از تختهبند ستم و صورتم را از آینههای وهم تا صدایم را نظارهکنم در جیکجیک پرندگان بر امواج دریا و شناسنامهام را طرح زنم در پچپچ کاغذها بر موجهای جوهر
چند شعر کوتاه
نوشتن، کردار ماندن است نوشتن، کارِ بَرشدن است او جنون من است آنسان که من جنون توام *** بس است مویه بر رویای سَرشده پاککن اشکهایت را و مرا بنویس: جوهر از عشق بیشتر میپاید *** با پروانهای چون من تو را به تور نیازی نیست میتوانی گلی باشی آندم که خیال آسودن دارم *** پرندهات هستم تا آن هنگام که قفسم …