دانههای برف بر گونههای غروب میبارند دانههای برف بر جثهی عریان تو میبارند و احتضار عمرت را درمینوردند من با پنجهی کودکانهام طرحی از جثهات را بر برف میانگارم جثهای که غروب را میشکافد جثهای که طلایهوار بر سپیده دمان جاری است دانههای برف سراسیمه میبارند: بر تنهاییات بر اشکهای مادرم بر کودکیام بر ازحام مضطرب این حیاط بر دلمردهترین …