آتش از کبریت جسم مییابد نفسی زنده با سیمای خود، با درخشش خود، عمر کوتاه خود. از شعلههایش گازها برمیخیزند، بخشیدنِ بال، لباس، حتا بدن: شیئی کاملاً جنبنده، پرتحرک. اینها همه سریع اتفاق میافتد! تنها سر است که قدرت آتشگرفتن دارد وقتی که با واقعیت خشن برخورد میکند صدایی شبیه شلیک تپانچه! اما زود آرام میگیرد راست میایستد، سریع، بادبانی بادافتاده مثل قایق مسابقه سفری بهدرازای چوب خویش به دشواری به پایاناش میبرد به جا میگذارد کلاهی سیاه مثل کلاه …
ادامهی مطلبمادر جوان | فرانسیس پونژ
روزی چند پس از زایش کودک، زیبایی زن تغییر کرده است. چهرهی اغلب روی سینه خمیدهاش، کمی کشیدهتر شده است. چشمهایش بهدقت اشیاء پیرامون را نگاه میکند، گاهی به نظر کمی حیران و گیج میرسد. خیرهگی آن چشمها پر از اطمینان است آنگاه که هر لحظه گویی در جستجوست. بازوان و دستهایش با هم خمیدهاند به شکل هلالی که از دو سر نگه داشته شده باشد. پاهایش لاغرتر و ضعیفتر به خرسندی نشستهاند، با زانوانی بالا کشیده. شکم برآمده، کبود، …
ادامهی مطلبصندوق چوبی | فرانسیس پونژ
در نیمه راه بین قفسه۱ و سرداب۲ زبان فرانسه صندوق چوبی۳ را دارد، صندوق سادهی روباز از باریکههای چوب ویژهی حملونقل میوههایی که قطعاً کوچکترین اشاره خرابشان میکند. کنارهمچیده صندوقهایی که به سادگی میشکنند، دو بار نمیشود به کارشان برد. دواماش کمتر از محصولات فاسدشدنیِ دروناش است. در مسیر هر خیابان منتهی به بازار، جلوه فروتنانهی باریکههای سپیدش میدرخشد. هنوز به تمامی نو است و کمی حیران از قرار گرفتن ناشیانهاش سرِ راه، بی هیچ اُمیدی به بازگشت. این دوستداشتنیترین …
ادامهی مطلبصدف | فرانسیس پونژ
صدف به درشتی سنگریزهای نسبتاً بزرگ، زیرتر است، رنگاش کمتر یکدست، سپید درخشان است. جهانی است سرسختانه فروبسته. اما میتوان بازش کرد: محکم در دست با پارچهای گرفت و با کارد ارّهایِ کُند چندبار تلاش کرد. انگشتهای حریص بریده میشوند و ناخنها میشکنند. کاری است خشن. ضربههای پیدرپی پوستهاش را زخم میزنند مثل دایرهای سپید، شبیه هالهها. دروناش جهانی از امکانات برای خوردن و نوشیدن، دنیایی به کمال. زیر سپهری (اگر درست بگویم) صدفی، آسمانهای بالا بر آسمانهای زیرین فرو …
ادامهی مطلبدر انبوه مه، درختان به تطاول خویش | فرانسیس پونژ
میان مهی که درختان را فروگرفته، برگهایشان میریزد. برگهایی که جمع شدهاند از اکسیدهشدن مچاله و پژمردهاند از برگشت شیرهی گیاه به گلها و میوهها. گره پیوندگاهشان از شاخهی سستشده کمکم از سوزش گرمای ماه اوت. شیارهایی افقی گشوده در پوست درخت از میان آنها رطوبت و نم ردّی انداخته بر خاک، دلسرد از اعضای حیاتی بر تنهی درخت. گلها پراکنده، میوهها ریخته، از سالهای جوانیاش تجربهای آشناست برای درخت، ترک برگوبار و پارههای تناش.
ادامهی مطلبشمع، آتش، سیگار | فرانسیس پونژ
شمع زمانی است به شامگاهان که گیاهی عجیب سرمیزند. گیاهی که با تب و تاباش وسایل خانه در انبوه سایهها بازچیده میشوند. برگ طلاییاش خونسرد میایستد در گودی تهیِ ستونی مرمرین بر پایهای سیاهرنگ. شبپرهها بهجای ماه به سویش حمله میبرند، ماه بلندی که درختان را مهآلود میکند. اما ناگاه میسوزند یا خسته از کشمکش همه در مرز جنون تا گیجی و سردرگمی میلرزند. شمع سوسوزنان بر صفحهی کتاب و انتشار ناگهانی دودش، خواننده را دلگرم میکند، آنگاه خم میشود …
ادامهی مطلبیک تکه گوشت | فرانسیس پونژ
هر تکه گوشتی یک کارخانهست، به نرمکردن و فشردهسازی خون. لولهوار، کورههایی مشتعل، انبارههایی پهلوبهپهلو، رانندههای بیشمار، لایههای چربی، جوشان و داغ بیرون میزند بخار. آتشی تیره یا روشن میسوزد. جریان گستردهی تراوش زرداب از میان چرک و تفاله. و هنگامیکه شب فرومیافتد همه چیز به سرد میگراید، مرگ میرسد از راه. اگر پوسته نبندد واکنشهای شیمیایی دیگری رخ میدهد، پخش بوهای طاعونی.
ادامهی مطلبآب | فرانسیس پونژ
صرف حضور اشیاء در «هاله ی حضور» آدمی به آنها کیفیتی میدهد که چون ویژگیهای انسانی آنها را در بر میگیرد. هر شیء یادآور رفتار خاصی است. وقتی مرلوپونتی در سخنرانیاش گفت «انسانیت در اشیاء جهان پیچیده شده است و اشیاء در انسانیت» حکم داد که «اشیاء عقدهاند». شاید بر همین اساس است که سارتر اشیاء پونژ را گلهای هیولایی از اعماق وجود خویش میدانست. جوهر اشیا بیش از آنکه خواص قابل مشاهده خویش را به رخ بکشد آن «چیز …
ادامهی مطلبخورشیدخوانی در رادیو | فرانسیس پونژ
۱ چون قدرت زبان اینچنین است، پس بود آیا که سکه خورشید زنیم آنسان که شهزادهای پول را؟ تا بر بالای این صفحه مهرش بکوبیم؟ شود آیا که بر فرازش کشیم آنسان که خود تا سمتالرأس سر میافرازد؟ آری پاسخ، در میانه صفحه است، هلهله جهان در برابر هیابانگ پرشور او ۲ «خورشید درخشان را وحشی بدوی ستوده است…» چنین میآغازند همسرایان در آهنگی از راموی نامدار پس، بگذار خورشید را بنوازیم آنسان که طبلها را! …
ادامهی مطلبشیء بوطیقاست | فرانسیس پونژ
آلن ستوکل در مقاله درخشاناش۱، این فرض را پیش میکشد که «خورشید» (شیئی که هر چیزی ازو «پدیدار» است و او خود نابسودنی و نادیدنی است) در شعرهای پونژ تصویر مرکزی است. از این رو خورشید، «نا ابژهای» که ابژهی مرکزی است یک ناسازه، یک مغاک متافیزیکیست. مهمتر این که ستوکل با تمهیدات ساختارشکنانه به خوبی اثبات میکند که خورشید و نور آن (خورشید این استعاره نهایی در ادبیات غرب، دریدا) در حقیقت مارکس و مارکسیسمِ پونژ است و از …
ادامهی مطلبجانداران و گیاهان | فرانسیس پونژ
جانداران از جایی به جایی در حرکتاند، حال آنکه گیاهان پیش چشمها آشکار میشوند. دستهای از تمام اشیاء زنده خاک را تحت تاثیر قرار میدهند. مثل نشان افتخار بر حسب ارشدیتشان، جایشان در جهان محفوظ است. بی شباهت به برادران آوارهشان، مزاحمان سرزدهی زمین، وابسته به جهان نیستند. در جستجوی جایی برای مردن سرگردان خاک نیستند، زیراکه زمین به وسواس ماندنشان را جذب خود میکند. نگرانی خوراک و مسکن برایشان معنی ندارد، نه کشتار یکدیگر، نه غارت و چپاول، نه …
ادامهی مطلبکلمات بر کاغذ | فرانسیس پونژ
کلمات، از بالا فرود آیید روی این کاغذ! زمانی دور پرواز کردید… یادی از آشیانه نکردید مگر بر سنگِ مرمر امروز خود را بر این تکیهگاه نامطمئن انداختید لکهدار، بیمقدار، تباه کنید این کاغذپاره را امروز متنها پرواز میکنند چون پرندههای میدانگاه و آشیانهشان فقط مستراح است هراسان این تکثیرِ غولآسای پرندگانِ تهی روزی پروازکنان بر سنگفرش شما بازمیگردند. آه… ای کبوتران طوقی پشیمان کمیاب و خروشان هوشیار و پرغوغا از قلهای به قلهای دیگر پرواز میکنید… دیگربار بر …
ادامهی مطلبپونژ و پیشنهادِ دریافتن اشیاء
این قطعه یکی از زیباترین تمهیدات فرانسیس پونژ را به رخ میکشد. فراخوان و پیشنهادی از طرف پونژ برای دریافتن و درک شاعرانهی اشیاء به شیوهی او. پونژ سه موضوع / شیء/ گزینه را پیش میکشد. ما منتظریم تا نتیجهی گشودگی شاعرانه شیء را ببینیم. پونژ با وصف ویژهی خویش اولی را کنار میگذارد. وصفی که برای مخاطبِ پیگیر بیشتر به ایجاد یک دغدغه برای دنبالکردن شبیه است. سپس با توصیف حسی از گوشتهراسیاش از ما میخواهد ناگفتههایش را در …
ادامهی مطلبیادداشتهایی برای یک پرنده | فرانسیس پونژ
L’oiseau. پرنده. Les oiseaux. پرندگان. به احتمال زیاد ما از زمانیکه هواپیما را ساختیم پرندگان را بهتر شناختیم. واژه OISEAU تمام حروف صدادار را دارد. بسیار خوب. میپذیرم. اما به جای S به عنوان یگانه حرف صامت، من حرف L از واژه l’aile بال را ترجیح میدادم: OILEAU. یا حرف V از استخوان سینه، V از بالهای گسترده، V از توجه Avis: OIVEAU. محاورهایِ Zozio است۱. میتوانم آشکارا ببینم که S نمود نیمرخ پرندهای نشسته را دارد. و در دو …
ادامهی مطلبزنبور | فرانسیس پونژ
برای ژان-پل سارتر و سیمون دو بوار یک پردهبالِ چابکپرواز، راهراه ببرگونه ـ گربهای در ظاهر، در عمل با حجم بدنی بزرگتر از مگس اگرچه با بالهایی نسبتاً کوتاهتر پُرجنبوجوش و بیشک کمی کُندتر. بیتوقف در جنبش است زنبور با سرعتی که لازمهی یک پرواز در محیط فوق بحرانی است (مثلاً نچسبیدن به کاغذ حشرهکش یا عسل). انگار در وضعیت بحران دائمی زندگی میکند، بحرانی که تعبیر خطرناکیِ اوست. نوعی شوریدگی یا بیخردی ـ که برای چنان …
ادامهی مطلببر کنارههای لوآر | فرانسیس پونژ
رون. ۲۴ مه ۱۹۴۱ ازین پس، شاید هیچچیز مرا از رای خود برنگرداند: هرگز موضوع مطالعهام را قربانی نمیکنم تا چرخشهای زبانیِ کشفشده در سوژه را بیافزایم، و نه در شعری به تلفیق پارههای چنین کشفیاتی دست خواهم زد. همواره بازگشت به خود شیء، به کیفیت بکرش، تفاوت۱اش: بهویژه تفاوتش با آنچه من (بلافاصله بعد) دربارهاش نوشتهام. کاش اثر من یکی از راستگریهای پیوستهی بیان و ابراز از جانب شیء بکر باشد (بی هیچ نگرانی پیشینی۲ از فرم بیان). بنابراین برای …
ادامهی مطلب