روز یادبود کشتگان جنگ، افزون کن غم هر آنچه از دست دادهای را به غم آنها. حتّا غم زنی که ترکت کرد، بیامیز اندوه را با اندوه، چنان تاریخی که در ذهن زمان میماند. برای راحتی، تعطیلات و روزِ از جان گذشتگی و مجالِ سوگ را با هم در یک روز می گنجانند یادبودی بیدغدغه جهانِ شیرین خیس میخورَد، مثل نانی خیسخورده در شیرِ شیرین، برای خدای خوفناکِ بیدندان « پشتِ همهی اینها، یک شادمانی بزرگ نهفته …
بارانِ میدان جنگ / یهودا عمیخی
می بارد باران ، روی صورت ها روی صورت رفیقان زنده ام آنان که صورت شان را با پتو پوشانده اند و می ریزد باران روی صورت رفیقان مرده ام آنان که پناهی ندارند.
پیش از آنکه | یهودا عمیخی
پیش از آنکه درها بسته شوند پیش از آنکه آخرین سوال پرسیده پیش از آنکه مرا بِبَرند پیش از آنکه که باغها را علفهای هرز، بپوشانند پیش از آنکه جای هیچ پوزشی نباشد پیش از آنکه بتُن ها سفت تر شوند پیش از آنکه تمام سوراخهای فلوت را پُر کنند پیش از آنکه چیزها در قفسههایِ زینپس حبس شوند پیش از آنکه قوائد کشف پیش از آنکه نتیجه ها، تعیین … پیش از آنکه خدا، قفل بر آغوشش زَند …