(فکر می کنم ) خسته ای از معمای همیشگی زیستن و کاری کردن؛ من هم. پس با من بیا تا از اینجا به دور دست ها برویم.. (فقط من و تو، می فهمیم!) (فکر می کنم) با اسباب بازی هایت بازی کرده ای و آن ها که بیش از همه دوست داشته ای شکسته ای و حالا کمی خسته ای …
(فکر می کنم ) خسته ای از معمای همیشگی زیستن و کاری کردن؛ من هم. پس با من بیا تا از اینجا به دور دست ها برویم.. (فقط من و تو، می فهمیم!) (فکر می کنم) با اسباب بازی هایت بازی کرده ای و آن ها که بیش از همه دوست داشته ای شکسته ای و حالا کمی خسته ای …