درخت دیرینهسال میشود در درخت، تابستان است. پرنده از آوازِِ پرنده، در گذر است و گریز سرخی پیراهن میدرخشد و پخش میشود همهجا دوردستها در آسمان، ارابهی عتیقِ درد… آه ای سرزمین آسیبپذیر! همچون شعلهی چراغی در دست نزدیک به خوابی که در سبزینهی جهان است ساده همچون ضربانِ روح مشترک تو نیز دل باختهای به آن لحظه که رنگ …
نامِ حقیقی
قصری که تو بودی را بیابان خواهم نامید این صدا را شب، جسمیتات را غیاب و آنگاه که در خاکِ بیحاصل افتی آذرخشی که تو را آورد، نیستی خواهم نامید مردن، سرزمینیست که تو دوست میداشتی، میآیم اما بیوقفه در مسیرِِ راههای تاریکات. مِیلات را خواهم کُشت، شکل و خاطرهات را من دشمنِ بیرحمِ توام به تو …
ایو بون فوا | نام حقیقی
من این قلعه ای را که تو بودی، بیابان خواهم نامید این صدا را شب و چهره ی تو را “نبودن” می نامم و هنگامی که بر زمین سترون شده سقوط می کنی صاعقه ای که تو را می برد، نیستی می نامم مردن، جایی بود که تو دوست می داشتی، من می آیم اما همیشه از راه های تاریک …