بیست و هفتم: دخترکی بود

بیست و هفتم: دخترکی بود


دخترکی آرام بود
ازکنار رودهای خروشان می‌گذشت
زنی شد
بزرگ وبزرگتر
دیگر آرامشی نداشت
ازکنار باغ های خونین می‌گذشت
ازکنار شکوفه های سوخته
عاشق مردی شده بود که صورتش را ندیده بود
وآن مرد را درون گلوله ها گم کرد
بازهم بزرگتر شد
در پیرسالی‌اش
دانه‌های گل می‌کاشت
برای فرزندانی که ازاو افتاده بودند نوحه می‌خواند
برای رودخانه‌های خروشان شعر می‌سرود
و روز مرگش با گلهای باغ خونین بود
و به تنهایی خودش را دفن می‌کرد
درون حفره ای که ازکودکی برای خودش ساخته بود.

 

درباره‌ی مودب میرعلایی

مؤدب میرعلایی، شاعر و مترجم، متولد ۱۳۴۶ است. ادبیات فارسی و سپس فرهنگ و زبان‌های باستان خوانده است. در هلند تعلیم و تربیت خوانده و به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار است. وی سال‌های بسیار است که آثار شاعران مدرن هلند و بلژیک را ترجمه می‌کند. از او کتابی با عنوان «اکفراسیس» در نشر چشمه منتشر شده است.

5 یادداشت

  1. بی نهایت اثیر گذارند این شعرها. تازه این سایت رو. میام ازا ین به بعد و زندگی میکنم.

  2. خوش ساخت و زيباست اين شعر

  3. و به تنهایی خودش را دفن می‌کرد
    درون حفره ای که ازکودکی برای خودش ساخته بود
    بسیار زیبا………

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.