قانون زيستن، وظيفه‌‏ى زيستن

قانون زيستن، وظيفه‌‏ى زيستن


هيچ چيز نباشد
نه حشره‌يى وزوز كُن
نه برگى لرزان
نه جانورى كه ليسه كشد يا بلايد،
هيچ گرمى، هيچ شكفته‌يى
نه يخ‌زده‌يى، نه درخشانى، نه بويايى
نه سايه‌ى ساينده‌ى يكى گُل ِ تابستانى
نه درختى پوستين ِ برفش در بر
نه گونه‌يى به يكى بوسه‌ى شاد آراسته
نه بالى محتاط يا گستاخ در باد
نه كنار ِ نازك ِ تنى، نه يكى آغوش ِ سراينده
نه چيز ِ آزادى، نه سود بردنى، نه هدر دادنى
نه پريشان شدنى، نه فراهم آمدنى
از پى ِ خير يا كز پى ِ شرّ
نه شبى مسلح به سلاح عشق يا رامشى
نه صدايى از سر ِ اعتماد و نه دهانى هيجان زده
نه سينه‌ى عريانى نه دست ِ گشوده‌يى
نه تيره‌روزى، نه سيرمانى
نه چيز مادى، نه چيزى كه بتوان ديد
نه از سنگين و نه از سبك
نه ميرا و نه ماندگار

انسانى باشد
هر كه خواهد گو باش
من يا ديگرى
ورنه هيچ نباشد.

‌‌‌

درباره‌ی احمد شاملو

2 یادداشت

  1. از آقای نصرت رحمانی هم یاد کنید در صفحتون.ممنون

پاسخ دادن به مانی نوری لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.