مرا به راه بازگردان

مرا به راه بازگردان


نشسته بودم
خالی ، تهی
و به آوای باد گوش سپرده بودم
(بادی که از برج “کمان” باز می گشت)
سپس سروده های رود را
می شنیدم
در گذر بودم
مرا نمی دید
عصری با کوله بار چمنزار
و ماه ی که قرص بود

راه از پی من
سرش را بلند کرده و
به تماشا نشسته بود
(خارها و چمن های خاکستری)

آبی کهنه و قدیمی ام
برایم
از صدای نهر ها و جنگل ها
سخن بگو

سکوت.. همیشه این سکوت

مرا به راه باز گردان
اینجا
نمی توانم بمیرم

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.