شانه ام، تبعیدی صورت ات بود

شانه ام، تبعیدی صورت ات بود


صورت ات در این افق
به اتمام می رسد
و آسمان دیگری آغاز می شود

در دستان همسایه
شعله ور می شوی
می سوزی

هر قدر که بر تو ببالم
باز کم می آورم

به بلندای آوازم
سکوت می کنم
حرف های صدادار نامت را

در لبخندی منتظر انفجار
در نزدیکی های تو بودن
و در تن تو
پیرهنی از بهار
انگار که شروعی
با یک داستان قدیمی ست

در آن عصرانه ی روشن
که شانه ام
تبعیدی صورت ات بود
چند سطر از گفتگوهای مان را
سکوت کردیم؟

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.