تو را می خوانم

تو را می خوانم


هر آنچه بود
گذشت
دیگر به آن نمی اندیشم

اولین عشق بازی ام
با کدامین زن بود؟
آن تن نامعلوم
که در آغوش کشیدم

آیا استخوان های پشت اش

برجسته بود؟
آیا در بوسه هایش
خنکای باغچه ای تازه آب داده شده
ملموس بود؟
خاطره ها را سال هاست
که گم کرده ام

هر روز ذره ذره
دارم از فصل ها
پاک می شوم
از صفحه ها
از داستان ها

انگار
فقط عطری فرار بوده ام

اما می داند که هنوز
توان مردن نداریم
در زردی برگ شاخه ها
در تیرگی چشمه های خشکیده
آوازی لاجوردی
هنوز به گوش می رسد

تو را می خوانم
بیا و با شعله هایت
مرا بیازما
و بگو

این نابودی ست
یا اقبال؟

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.