.نوبتِ کارِ شبگردی‌ها و خودکشی‌ها
.گاهِ بوف‌ها و مِهِ نیمۀ ماه
خدا هم به خواب رفته است حتی

.و تا ساعت ده نمی‌پذیرد هیچ دعایی را
.در این ضمن، تو بر تن می کشیشان
.انگار که خواسته‌هایت می‌تواند گرم نگه دارد تو را

.انگار. تو وردهایت را می‌خوانی
.بر مهره‌هایت شست می‌سایی. با گوی بلورین جادو می‌کنی
شب می‌خزد به سراشیبی‌اش

و دیوارۀ شکستۀ عقل در هم می‌شکند
.دیگر بار. آسمانِ قیرگون خیانت می‌کند به تو
.هر سایۀ مضرسی پوست از تنت می‌کند

.به زودی، کلاغ قار قار خواهد کرد
.خروس بانگ سر خواهد داد. در بسته خواهد شد
(.او باز نمی‌گردد، تو می‌دانی)

.و ساعاتِ نمناک و فشردۀ ندامتِ غمبار
ظرفِ سی سال، شاید بتوانی فراموش کنی
.که به دقت، دردِ آن شب چه حسی داشت

.و در خانۀ سیاهِ چه کسی، تو بیتوته کرده بودی

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.