پرواز

پرواز


مرگ، زورمدارانی هستند که می‌کوبند
بر دیوارهای سیاه و کاشی‌های پشت بام،
مرگ، زنانی هستند که با آنان عشق می‌ورزند
به هنگامِ کندنِ پوستِ یک پیاز.

مرگ، خیابان‌های کثیف و بی‌اهمیت
با نام‌های شکوهمند و فریبنده‌شان،
باغ‌های زیتون، دریای پیرامون، و حتی
خورشید، مرگی در میان مرگ‌های دیگر

مرگ، مامور پلیسی دولا شده
برای تحقیق، سهم الارثی ناموجود
مرگ، گل‌های استکانی در ایوان
و آموزگاری روزنامه به دست

به پیش، آماده، به سنتِ پرِوِزاییِ شصت بازمانده
یکشنبه کار گروه موسیقی را گوش می‌کنیم
در آورده‌ام دفترچه پس اندازم را
نخستین موجودی‌ام، سی و یک دراخما

به هنگام قدم زدن به آرامی ‌در اسکله
می‌گویی: «من وجود دارم؟» و بعد: «تو نداری!»
کشتی نزدیک می‌شود. پرچم به پرواز در می‌آید
شاید که آقایِ همه-چیز-تمام بیاید

اگر حداقل، در میان این مردم
یک نفر از فرط نفرت می‌مرد
خاموش، داغدیده، با رفتاری فروتنانه،
همه خوش می‌گذراندیم در مراسم تشییع جنازه.

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.