دور از باغ تو بر فراز جنگل
شب، اسپند طلاییاش را در شعلههای سرخی
از مس و خاکستر میسوزاند
در باغ تو کوکبیها میرویند
این باغ لعنتی
امروز همچون کار یک آرایشگر زیباست
با این نخلهای کوچک و باریک
و این باغچهی مستطیلی شکل با مورتهای محصور
و درخت کوچک پرتقال در گلدان گِلی…
و آب چشمهی سنگی
که بر بستری از گوش ماهیهای سپید
میرود و میخندد.