آیا به همیشه اعتقاد داری؟ | ای. ای. کامینگز

آیا به همیشه اعتقاد داری؟ | ای. ای. کامینگز


گفتی آیا
چیزی هست
مرده یا زنده
که زیباتر از تن من باشد و در سرانگشت‌هایت داشته باشی
(این‌قدر کم لرزیده باشد)؟
خیره به چشم‌هایت گفتم هیچ‌چیز
مگر هوای بهار، وقتی بوی هرگز و همیشه می‌دهد.

… و از دل آن پرده‌ی توری که چنان تکان می‌خورد
که گویی دستی، دستی را نوازش می‌کند
(که تکان می‌خورد چندان‌که سرانگشت‌ها پستان دختری را به‌آرامی لمس می‌کنند)
باد به باران گفت آیا به همیشه اعتقاد داری؟
و باران پاسخ داد مشغله‌ی بزرگم اعتقاد به گل‌هایم است.
‌‌
‌‌
‌‌

درباره‌ی مجتبی گلستانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.