تحلیل تنهایی

تحلیل تنهایی


نگهبان کانال هایی طولانی در میان صحرا؟

ارتش یک نفره برای قلعه ای در میان شن ها؟

هر کسی که بود…

در سپیده دم، کوه هایی چین خورده دید

رنگ خاکسترها، بر فراز تاریکی مذاب،

اشباع شده از بنفش، در آغاز جریان سیالی سرخ،

تا باز ایستادند، بیکران، در نور نارنجی.

روز بعد از روز. و پیش از آنکه دریابد، سال بعد از سال.

با خود اندیشید برای کیست این شکوه؟

فقط برای من؟

اما باز دیری پس از هلاک من به جا خواهد ماند.

در چشم بزمجه چگونه دیده می شود؟

یا وقتی پرنده ای مهاجر می بیندش؟

اگر من تمام بشریت بودم،

بدون من هم همین بودند که هستند؟

و فهمید که نالیدن هیچ سودی ندارد،

که هیچکدامشان نجاتش نمی دهند.

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.