آخرین گل پاییز | ادیت سودرگران

آخرین گل پاییز | ادیت سودرگران


من آخرین گل پاییزم،
تاب داده‌شده در گهواره تابستان،
به پاسداری‌ گمارده‌شده در برابرِ بادِ شمال،
شعله‌های سرخ شُکُفت
بر گونه‌های سپیدم.
من آخرین گل پائیزم.
تازه‌ترین بذر بهارِ مرده‌ام،
آسان است واپسین‌بودن در مرگ؛
دیده‌ام دریاچه را: افسانه‌ای و آبی‌رنگ
شنیده‌ام صدای تپشِ قلبِ تابستانِ مُرده را
جام من هیچ بذری ندارد به جُز مرگ.

من آخرین گل پاییزم.
جهانِ ژرفِ پُرستاره پائیز را دیده‌‌ام،
شاهد درخششِ روشناییِ اجاق‌های گرم بوده‌ام در دوردست‌ها،
چه ساده است پیمودن آن راه!
دروازه‌های مرگ را خواهم بست.
من آخرین گل پاییزم.

درباره‌ی شیرین تولایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.