خاموش، خاموش، خاموش | ادیت سودرگران

خاموش، خاموش، خاموش | ادیت سودرگران


■ اشاره: در شعر سودرگران نزول به رخوت ذات شرط صعود رهایی بخش روح است. این برداشت از انسان به مثابه موجودی گرفتار چنبره تن‌ که تنها با شکستن مطلق ذات به سماع و کمال می‌‌رسد تا حدی منعکس کننده مفهومی‌ ‌ست مذهبی‌ که در آثار داستایوسکی و دیگران نیز مشاهده می‌‌شود.
در جنگ داخلی‌ فنلاند، نبردی سهمگین در اطراف رایوولا محل زندگی‌ سودرگران بین ویبوری و سنت پترزبورگ در جریان بود. زمانی‌ که او دفتر‌های شعر خود را می‌‌نوشت سربازان پیروز گارد سپید مشغول اعدام اسرای ارتش سرخ بودند. دفتر شعر «ترانه‌های سپتامبر» با نماد‌هایی‌ از آتش و خون آغاز می‌‌شود و بسیار سهمگین است تو گویی زیبائی اشعار وی از بدن‌هایی‌ خون الود تغذیه میکند و تأثیر زیبائی‌شناسانه این بدن‌های مجروح در بسیاری از اشعار این مجموعه به ویژه در «راز ماه» مشهود است. اما تفکر آپوکالیپتیک که مدت‌ها قبل از جنگ داخلی‌ فنلاند نیز به شکل ضمنی‌ در اشعار سودرگران پانزده ساله دیده می‌‌شود به نوعی ریشه در سنت‌های قدیمی‌ و مذهبی‌ فولکلور روسی دارد که بر مبنای آن‌ بهای زایش و تولد خون است. شعر زیر تنها اثر سودرگران به زبان روسی است؛ شاعر این شعر را در ۱۵ سالگی سروده و در آن زمان به روشنی متاثر از شاعر مدرنیست روس آلکساندر بلوک بوده است. شعر از مجموعه اشعار «دفتر جلد مشمعی» ‌ست که حاوی ۲۳۸ شعر است. اغلب اشعار این مجموعه به زبان آلمانی‌، چند تایی‌ به زبان‌های فرانسه و سوئدی ‌ست و بین سال‌های ۱۹۰۹-۱۹۰۷ سروده شده است. تاریخ سرایش این شعر دقیقا ۱۱ جولای ۱۹۰۷ است با عنوان «خاموش، خاموش، خاموش». جای شک نیست که دختر بچه مدرسه‌یی آن روزگار از حامیان سرسخت مبارزه با استبداد تزاری بوده است. واقعه یکشنبه سیاه در خیابان نووستی پروسپکت سنت پترزبورگ (مسیر مدرسه سودرگران) که طی‌ آن ارتش تزاری به کارگران تظاهرکننده شلیک کرد و سنگفرش خیابان از خون آنان رنگین شد دو سال قبل از سرودن این شعر اتفاق افتاده بود. در این شعر به خوبی‌ می‌بینیم که نماد «خون» می‌تواند هم اشارتی باشد به تجربه شخصی شاعر از «خون زن»، «عادت ماهانه» و هم قطعیتی سیاسی دال بر تحولی‌ اجتماعی که اگرچه خشونت‌بار است اما ضروری‌ست و در شرف وقوع. این یکی‌ از اولین نشانه‌های توانایی خارق‌العاده سودرگران است در به نمایش گذاشتن «ابر انسان» در «زن».

خاموش، خاموش، خاموش…
نیروهای سرّی
پنهان شدند در تاریکی…
پُررنگ و تیره
چسبنده و غلیظ
جاری شد خون…

می‌لغزند سایه‌ها
ناپدید می‌‌شوند سایه‌ها
به جا نمانده دیگر هیچ چیز…

متروک و ملال‌انگیز
در تاریکی سرد،
هیچ چیز نیست.

در خاک تیره،
خیس از خون
خونِ غلیظ
زاده می‌‌شود از نو
زندگیِ جدید
تا شود نابود

شکل می‌‌گیرد آینده‌ی نو
در خاکِ سیاه…

درباره‌ی شیرین تولایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.