صابون | فرانسیس پونژ

صابون | فرانسیس پونژ


اگر او را به دست‌هایم بمالم، کف می‌کند، جست‌و‌خیز می‌کند…

نرمخویی بیشتر با او نرم‌اش می‌کند،

صاف، رام، نرم‌تر و آبش می‌آید

نرمخویی بیشتر جوش و خروشش را حجیم‌تر و مرواریدگون می‌کند

عجب سنگ جادویی!

بیشتر و بیشتر با آب و هوا

خوشه‌های انگورِ خوشبوی

انفجاری می‌سازد…

آب، هوا و صابون

بر هم سوار می‌شوند

جفتک چارکش بازی می‌کنند

و ترکیباتی می‌سازند

کمتر شیمیایی

و بیشتر فیزیکی، ژیمناستیکی، آکروباتیک

صنایع بدیعی‌اند؟…

چقدر می‌شود از صابون گفت. دقیقاً همان حرف‌هایی که او از خویش تا محو خویش و تحلیل کامل موضوع، می‌گوید. این است چیزی که مناسب من است.
***

چقدر حرف برای گفتن دارد، صابون. بگذار با شور و شوق بگوید. زیرا وقتی حرف‌هایش تمام می‌شود، نیست دیگر.
***

نوعی سنگ است صابون که نمی‌گذارد طبیعت بغلتاندش: در دست‌های آدمی می‌لغزد و پیش چشم‌تان آب می‌شود کم‌کم، با آب نمی‌غلتد اما.

نکته همین‌جاست که آن را بین انگشت‌هایمان بگیریم و با مقدار مناسبی آب آنقدر سربه‌سرش بگذاریم که در او واکنشی پرحجم و مرواریدگون برانگیزیم…

برعکس، اگر آن را در آب بگذاریم از پریشانی می‌میرد.

***

او نوعی سنگ است اما (بله! یک‌ ــ نوع‌ ــ سنگ‌ اما) نمی‌گذارد که نیروهای طبیعت یک‌سویه با او رفتار کنند: از بین انگشت‌ها می‌لغزد و می‌دود و پیش چشم‌ها کم‌کم آب می‌شود.

پیش چشم‌ها آب می‌شود اما نمی‌گذارد او را بغلتانند.

***

در طبیعت هیچ‌چیز قابل مقایسه با صابون نیست. نه سنگریزه، نه قلوه‌سنگ خیلی لغزان و صاف، چیزی که واکنش آن در انگشت‌هایت، اگر بخواهی بگیری، وقتی که با مقدار مناسبی آب می مالی‌اش، حجیم‌تر و مرواریدگون شدن باشد و آبش جاری شود، خوشه‌های خوشبوی انگور انفجاری بسازد.

دانه‌های انگور توخالی، انگورهای انفجاری از صابون

متراکم شده.

حباب‌هایی در هوا، حباب‌های بر آب و دور انگشتانت.

هرچند در ابتدا او آرمیده و آسوده است، راکد و بی‌شکل در ظرف، انرژی در دست‌های صابون نهفته است تا به اراده‌ی ما پاسخ گوید، نرمخویی در استفاده از آب یا سوء استفاده از آب با حداقل شرح و تفصیل.

این‌گونه است که ما از واژه به معنا می‌لغزیم با مستی شفاف، بلکه سرخوشی شادمانه، نوعی گرمی و طراوت شفافِ رنگین‌کمانی که حاصل آن دست‌هایی پاک‌تر از پیش است، زمانی که این تجربه را آغاز کردیم.

***

صابون نوعی سنگ است، اما نه طبیعی: حساس، مستعد و پذیرا، پیچیده.

او شأن و مقام ویژه‌ای دارد.

او بسی دور از لذتجویی (یا دست‌کم وقت‌گذرانی) از غلتیده‌شده با نیروهای طبیعت، از بین انگشت‌ها می‌لغزد، و پیش چشم‌ها آب می‌شود، به جای آنکه بگذارد به شکلی یک‌سویه آب او را بغلتاند.

درباره‌ی حسین مکی‌زاده

حسین مکی زاده تفتی. مترجم آثار تد هیوز، هرولد نورس، فرانسیس پونژ، آلن گینزبرگ، دیگر شاعران نسل بیت و .... که هیچ کدام از آثارش اجازه‌ی چاپ نیافته است. او شاعر و مترجمی کهنه‌کار است که سال‌ها در زمینه‌ی شعر جهان مشغول به تحقیق و ترجمه بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.