جندهخانههای ماسیو
بر نوجوانی من، نور میپاشند.
از امتیازهای خاص زندگیام، یکی این است که در اوان جوانی به آنها سرک کشیدهام. عصرها که طبق معمول از روبروشان میگذشتم، کم و بیش، همیشه وقتی میرسیدم که جندهها تازه از حمام در آمدهبودند، با حجب و حیا بر نردههای روبروی دریا لم میدادند، تا به کشتیها خیره شوند. عطر یاسمن که از تن سبزهشان برمیخاست، با دریای مستیبخش میآمیخت.
از آن جندهخانهها، یکی، در طبقهی بالای صحنی قدیمی قرار داشت، که یک انبار شکر و سردابهای بیپایان هم در آنجا بود. ملاحی همانجا جان داد، یکی بود به اسم الپنور.
درست برعکس آنچه هومر میسراید، الپنور از پشتِ بامِ کاخ سیرسه بر زمین نیافتاد. بلکه کاملن مست، بر پلههای جندهخانهای در ماسیو چرخ زد، لخت شد و روحش به هادس پایین رفت.
این تصادف تاسفبار، از هوش بیهوشم کرد. آن عصر، با کِیف معمولی تنفس، کنار جندههای شهرم، با عطر یاسمن که گرد میآمد، عین یک هماغوشی شیرین و طولانی، که شرم به پیشاش میبرد، با تمام عطرهای اقیانوس.
خیلی زیبا بود. لذت بردم. ممنون از آقای عمادی
.
.
http://isiqpub.ir/
………….. بر نو جوانی من ، نور پاشید ! من یکی دو بار شهر نو رفتم ! به توصیه آقا ی، حکیمی ! ۶ ماه از کار ورزی رشته مدکاری را هم آنجا گذراندم ، با دوست دختر همکلاسی . ما دانشجویان خانم ستاره بودیم …..شهر نو بر خاطرات دختر نور که نپاشید هیچ ، از ادامه کار منصرف اش کرد ! من هم که می خواستم کاری کنم کارستان ، و……. نتوانستم هیچ غلطی بکنم ، بعد از ۵۷ یکی ، چند تا از مردانی که زنان را به اسم کوچک صدا می زدند ، جای مرا گرفتند . من شعر را می فهمم ، اما ، هیچ روسپی خانه ای فواره نور نمی پاشد ، به قبر مان هم نور نمی پاشد ! که بخواهم وصیت کنم عینک دودی ام را کنار م بگذارند ……هیچ دختری برای این خانه ها بدنی نیامده اند، آغوش دختری که خودش را می فروشد آن لذتی را نداد که بر شمردید ! هیچ عطری هم تطهیر ش نخواهد کرد .
بنابر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شما مرتکب جرم شدید و درج این مطلب مه مغایر با شئونات اسلامی و عرفی ست، حداقل چهار سال زندان را برای شما در پی دارد. این آخرین هشدار و پیگیری من از حذف شعر است