رابرت فراست | توقف در جنگل در يك عصر برفي

رابرت فراست | توقف در جنگل در يك عصر برفي


فكر مي كنم مي دانم  اينجا جنگلِ چه كسي ست
اگر چه خانه اش در روستاست
مرا نمي بيند كه اينجا ايستاده ام
و جنگلش را كه از برف لبريز مي شود نگاه مي كنم

براي اسب كوچكم شايد عجيب باشد:
توقف در در جايي كه مزرعه اي نيست
بين يك جنگل و يك بركه ي يخ زده
در تاريك ترين غروب سال

زنگوله ي افسارش را تكان مي دهد
تا بپرسد آيا اشتباهي پيش آمده؟
تنها صداي ديگري كه به گوش مي رسد
صداي جاروي باد است و پولك هاي برف

جنگل، تاريك و عميق و دوست داشتني است
اما من قولي داده ام كه بايد عمل كنم:
قبل از خوابيدن فرسنگ ها راه راطي كنم
قبل از خوابيدن فرسنگ ها راه را طي كنم

رابرت فراست | توقف در جنگل در يك عصر برفي

درباره‌ی بهنود فرازمند

یک یادداشت

  1. …اگر کسی درباره این شعر می خواهد بیشتر بداند ،اقای دکتر شمیسا تفسیر بسیار زیبای در باره این شعر نوشته است .ممنون از زحمتی که برای فرهنگ ایران و ایرانی متحمل می شوید .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.