پابلو نرودا: وَ همان روزها بود…

پابلو نرودا: وَ همان روزها بود…


 

 

پابلو نرودا: وَ همان روزها بود…

 

 

وَ همان روزها بود… شعر سر رسید

به جست و جوی من. نمی دانم، نمی دانم از کجا

آمد، از زمستان یا که رودی

نمی دانم چه گونه و کجا

نه اصواتی بودند، نه

کلماتی و نه سکوت،

لیکن از خیابانی که فرا می خواندم

از آن شاخساران شب،

به ناگاه، از آن دیگر چیزها،

میان شعله های تند آتش

یا تنها بازآمدن،

آن جا که بی چهره بودم

و لمس ام کرد.

 

 

نمی دانستم چه بگویم، دهان ام

راهی

به نام ها نداشت.

چشمان ام نمی دیدند،

و چیزی در روح ام آغازیدن گرفته بود،

شور و دو بال فراموش شده،

و راه خود را می گشاییدم،

رمزگشایِ

آن آتش،

و می نگاشتم آن نخستین سطر مبهم را

مبهم، بی مایه، ناب

یاوه،

فرزانگی نابِ

کسی که هیچ نمی داند،

و به ناگاه دیدم

هفت آسمانِ

رها

و باز،

سیارات،

مزارع پُر تپش،

دیدم سیاهی از هم گسست،

غرق در

پیکان های گل و آتش،

شبِ وزان، جهان.

 

 

و من، این باشنده ی بی نهایت خُرد،

مستِ آن بس درخشنده

تهی،

این تصویر، این انعکاسِ

رمز و راز،

خویش را تنها جزئی ناب

از مغاک یافتم.

من با ستارگان چرخیدم و چرخیدم،

قلب ام در باد رها شد.

درباره‌ی نیما فرح بخش

نیما فرح‌بخش، شاعر، مترجم، بازیگر و کارگردان تیاتر، متولد ۱۳۵۸ شمسی و زاده‌ی کرمان است. وی دانش‌آموخته‌ی کارشناسی‌ارشد عمران از دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز و ساکن آنجاست. نوشته‌هایش در باب تئوری تیاتر و ترجمه‌های شعرش را در مجلات شبکه آفتاب، ناممکن و سایت خانه شاعران جهان و شیزوکالت منتشر کرده است. از سال ۱۳۸۰ مشغول به تحقیق متمرکز روی آثار سمیوئل بکت بوده و از این نویسنده نمایشنامه‌های "در انتظار گودو"، "آخرین نوار کراپ"، "بداهه‌سرایی در اوهایو"، "آمد و رفت"، "فاجعه" و "نَفَس" را به صحنه برده است. در حال حاضر سرگرم ترجمه آثاری در باب "زبان بکت" و اشعار وی از متن انگلیسی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.