بازهم این تصویر

بازهم این تصویر


 
بازهم این تصویر
تصویر دست و پیشانی
تصویر ِنوشته‌ی بازگشته به اندیشه.

°

همچون پرنده‌ای در آشیان
سرم را در دست گرفته‌ام.

°

درخت پایکوبی می‌کرد همچنان،
اگر همه‌جا بیابان نبود.

°

جاودانه‌ها به‌جای مرگ.
شن سهم احمقانه‌ی ماست از میراث.

°

آیا از هماغوشی دست و جان
نطفه‌ای شکل می‌گیرد؟

°

فردا معنای دیگری‌ست.

°

می‌دانستید که پیش‌ترها، ناخن‌هایمان اشک می‌ریختند؟
دیوارها را با اشک‌هایمان خراش می‌دادیم
اشک‌هایمان به سختی قلب‌های کودکانه‌مان بود.

°

هیچ نجاتی در کار نیست.
وقتی که دنیا در خون غرق می‌شود،
جز بازوانمان چیزی نداریم
تا شنا کنیم به آغوشِ مرگ.

°

(فراسوی دریاها، برفراز قله‌ها
سیاره‌ی کوچک ناشناخته
دست‌های پیوسته، دست‌های گره‌شده و آکنده،
گریزان از سنگینی وزن)

°

آنگاه که حافظه‌مان بازگردانده شود
آیا عشق خواهد فهمید که چند ساله است؟

°

سعادتِ راز مشترک عتیق،
امید نخستین کلام،
به کائنات بازخواهد گشت آرام
و به دست‌ها، کاغذ مچاله شده

°

تنها زمانِ بیداری، باقی‌ مانده‌ است.

درباره‌ی سارا سمیعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.