جاي لب بر استكان چاي

جاي لب بر استكان چاي


 

حتي به اندازه جاي لبي كه بر استكان چاي باقي مانده است

نمي توانم از چشمان تو جدا بمانم

 

مي خواهم كه دستان تو در نزديكي دستانم باشند

مانند خانه كلنگي كه به خانه بتوني تكيه داده است

 

تو را چون ميخي بر مغزم كوبيدم

و تمام كلبتين ها را جمع كرده و به دريا انداختم

 

درباره‌ی صابر مقدمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.