نگاه تو و طنين زنگ‌ها

نگاه تو و طنين زنگ‌ها


چه بهاری بود با توخندیدن
و چنگ زدن به زنگ‌های نگاه تو
شهوانی و آرام چون اناری عریان
نگاه تو اشارت نیمروز است
در تقاطع پاییز
در دریاهای پیرامون نگاه تو
پرندگان چون تیرهای مسموم به پرواز در می‌آیند
تابستان چشم بسته در پای دیوار ایستاده‌است
چه به جا مانده از نگاه تو
جز سایه‌ای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
براده‌های رنگ‌های یك بهار؟
پرنده‌ها چگونه به فقدان یك آسمان عادت می‌كنند؟
آه، من از شناختن باران جا مانده‌ام
به اناری عریان می‌مانم، مغلوب و رنجیده
نگاه قدیمی تو چون پاییزی زنگ خورده
با طنین زنگ‌ها تركم می كند.

درباره‌ی صابر مقدمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.