کلاغ‌ها

کلاغ‌ها


 

خدایا وقتی که دشت سرد است
و در روستاهای درمانده,
در طبیعت بی‌گل,
صدای ناقوسِ نماز, خاموش.
کلاغ‌های گرانقدرِ دل‌انگیز را فرمان بده
که از آسمان فرود آیند.

قشونِ غریبِ بادِ سرد
با فریادهای سهمگین
به لانه‌هایتان هجوم می‌آورد.
شما!
بر فراز رودهای بلندِ زرد
در جاده‌های کهنِ آهکی
روی گودال‌ها, روی حفره‌ها
پراکنده شوید و باز, گردِ هم‌‌آیید.

بر فراز دشت فرانسه
آن جا که مردگانِ پریروز خفته‌اند,
گردِ خود بچرخید
مگر زمستان نیست؟
در دسته‌‌های بی‌شمار بچرخید,
تا هر رهگذر بی‌اندیشد باز.

تکلیف را تو به یاد آور!
ای پرنده‌ی سیاه محزون.

اما سرورِ آسمان ها!
تو که از بلندترین شاخه‌های بلوط, بالاتری!
ای دکلِ گمشده در شب مسحور!
در قعر جنگل‌های درهم تنیده
در علفزار,
آن جا که از شکستِ بی فرجام, گریزی نیست,
ماندگان را از چکاوک‌های ماه مه, بی‌نصیب نگذار!

درباره‌ی سارا سمیعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.