بعضی دوستانی که نیستند یا از نزدیک شاهد ماجرا نیستند، ممکن است خیلی راحت بیفتند به خیالبافی یا سوء تعبیر. خیال کنند راستهٔ انقلاب همان راستهٔ سابق است و دستفروشهایش همان دستفروشها. خبر کوتاه است: با آن تصور وداع کنید. بیشترِ دستفروشهای فعلی، دستفروشهای یکهوتنهای سابق نیستند؛ همان دستفروشهایی نیستند که کتابهای ممنوع و نیستدرجهان را با هزار ترس و …
در رقص و جدال با دیو و خدیو | بهروز صفدری
■ مقدمه و تدارکِ ترجمهی شعرِ génie از رمبو در مقالهای که در بارهی نیچه و رمبو نوشته بودم، و در پیوندِ با آن به ترجمهی بیژن الهی از اشعار رمبو پرداخته بودم، همراه با ترجمهی یک شعر از رمبو، ضمنِ ارائهی تحلیلی از شعرِ «جنّی»، ترجمهی کامل و جداگانهی خودِ شعر را به فرصتی در آینده موکول کردم. …
زن از نگاه مرد، در هنر و آفرینش | اکرم پدرامنیا
■ وقتی به مجسمهی الههها و یا به تصاویر زنان از نقاشهای بزرگ مینگریم، حتا کمی عقبتر، وقتی تصاویر نقشبستهی زنان بر ظروف باقیمانده از دوران باستان یا از روزگار انسان غارنشین را میبینیم، تا زنان نقشگر در هالیوود امروز، در همهی آنها یک چیز مشترک مییابیم، و آن طراوت و شادابیِ پیشبلوغ و بلوغ و زیبایی بیعیب و نقص تعریفشده …
عبارتی و اشارتی | به جای سرمقاله
۱. آنتونیو گاموندا، در جایی مینویسد: «شعر پس از کتابت، دیگر به قلمرو عمومی تعلق دارد، دیگر در تملکِ شاعرش هم نیست.» در همین جمله توقف میکنم تا در به روی پرسشهایی بگشایم که بنای«خانهی شاعران جهان» بر آنها استوار است. میگویم پرسشها، چرا که هرگز نمیتوان بر پاسخها، خانهای بنا نهاد. لئوپولد استاف، شاعر لهستانی درست پس از پایان …
روایتِ سقوط و تعالی
۱. نوشتن به نام دیگری، یکی از تکنیکهای قدیمی تاریخ نوشتار است. خوان خلمن، آنرا «نوشتن با جابجایی ذهنیت» مینامید. یکی از مهمترین دفترهای شعر خلمن، «شعرهای سیدنی وست» نام دارد که به نظر میرسد ترجمهی اسپانیولیِ شاعریست از آمریکای شمالیِ انگلیسیزبان. خلمن، کتاب را با این کلمات از یک شاعر ناشناس چینی آغاز میکند: «ترجمه، خیانت است آیا؟ شعر، …
برنامههای سایت، ۱
در ایامی زندگی میکنیم که اگر تعلل کنیم، خانه بر سرمان فرو خواهد ریخت. در این زمانهی فاجعه، هر عملی را پیشاپیش باید با «انتقاد از خود» شروع کرد. باید نقشِ «خود» را در توسعهی فجایع بازشناخت، فجایعی که هوا و خاکِ ما را مسموم میکنند و در خود میبلعند. امسال، واردِ دهمین سالِ انتشار آنتولوژی «خانهی شاعران جهان» شدهایم …
در ادامهی تساهل و تسامح در ترجمه
گفته بودم که قرار است به ترجمههای دیگران هم بپردازم، مادام که خود را ویرایش میکنم. به خطاهایی که بسیاری از ما مرتکب میشویم ولی باید از خطر خویش احتراز کنیم. در فهرستم، نامهایی بود از پیش: مثلن بیژن الهی، مثلن احمد شاملو، مثلن احمد میرعلایی … و از نسل جدیدتر، پوری و رهبانی و فواد نظیری و پگاه احمدی …
یک جستجو…
۱. سال ۲۰۱۰. خوزه آنتونیو لابوردهتا، در بستر بیماری مرگ بود. همه میدانستیم. با مارچلو و ترینی و دیگر دوستان برنامهای شکل میدهیم برای بزرگداشتاش. خوزه آنتونیو، خوانندهی «ترانهی آزادی» بود، ترانهی «ما»، که هردو غریو مقاومت بودند علیه فرانکو. شبی که برنامه به پایان رسید، در خانهی لوئیجی و الیمه-زوج موسیقیدان اسپانیایی و ترک- درست یک کوچه بالای خانهی …
شاملو عاشق صداها بود
به دوم مرداد رسیدیم. سالروز خاموشی شاملو. شاملویی که در تاریخ ادبیات ایران یگانه است. هیچ کس دیگری را نمیتوان با او قیاس کرد. چند نسل از بهترین فرزندان ایران با شعر شاملو بزرگ شدند. با شعر شاملو عاشق شدند. با شعر شاملو زندگی کردند. با شعر شاملو مردند. ولی شعر تنها دستاورد او نبود. حتی بزرگترین دستاورد او نبود. …
ترجمه و تعهد
سخنرانی محسن عمادی در نودمین سالگرد تولد احمد شاملو خانمها، آقایان، یاران همدل، سلام! دلم میخواست امروز پیشِ شما بودم و میتوانستم از لذتِ حضور در جمعِ دوستانهی شما بهره ببرم، متاسفانه ممکن نشد. ریشهاش را باید در همان شعرِ لنگستون هیوز یافت که روزی نوشت: «بگذارید آمریکا، دوباره آمریکا شود.» یا به تعبیر شاملو: «بگذارید این وطن، دوباره وطن …
یک روایت از رؤیا و میل
خوان خلمن، در واپسین مکالماتش، از «رویا و میل» به عنوان دو عنصر نجاتبخش نام میبَرَد. او بر این باور است که قدرتمداران میکوشند تا ظرفیتِ رویا و میلِ انسانها را کنترل کنند، اما هرگز از پسِ اینکار برنمیآیند. با این درآمد میخواهم از مهاجرت، از رفتن، از کوچ به عنوان شکلی از مقاومت حرف بزنم: ۱. مهاجرت، وقتی ابزاری …
تساهل و تسامح در ترجمهی شعر
گغتگو ندارد که هرنسل باید ترجمهی خود را از رفرنسهای فرهنگیاش بدست دهد. چند دهه بعد از ترجمهی پنتی ساریکوسکی از یولیسس که خود شاهکاری در ترجمه بود، لِوی لهتو، شاعر بزرگ فنلاندی ترجمهی جدید و متفاوتی از یولیسس را منتشر میکند. مقایسهی تفاوتهای زبانی میان نسخهی ساریکوسکی و نسخهی لهتو، هیجانانگیز است. در برخورد با این دو ترجمه میتوان …
از گفتگویی با چسلاو میلوش
شعر مرا پلیفونیک نامیدهاند، که مقصودشان این است که من همیشه پر بودهام از صداهایی که سخن میگویند؛ به نحوی، من خودم را وسیلهای یا که واسطهای می دانم. دوستم ژان هرش (فیلسوف سوییسیِ لهستانی تبار) که مرا با اگزیستنسیالیسمِ کارل یاسپرس آشنا کرد، میگفت: «من هیچ وقت آدمی اینقدر وسیلهساز ندیدهام.» که معنیش این است که صداهای بسیاری به …
دربارهی مویههای گویشهای میهنی
هفت مویهی منتشر شده در «خانهی شاعران جهان» از مویههای گویشهای کهنسال میهنی ــ لُری و لَکی و بختیاری ــ برگردانده شده است. این قطعاتْ سرایندهی مشخصی ندارد و از آیین «سووشون» گرفته تا «ساری خوانی» و «هورَه» و «شروه خوانی» امتداد یافته است. اینها معمولاً بهصورت بداهه از حنجرهی مادرانِ داغدار بیرون آمده، سدهها و هزارهها را ــ سینه …
نامهی مارسل پروست به زَدیگ، سگِ رِنَلدُو آن
به زدیگ (اندکی پس از سوم نوامبر ۱۹۱۱) زدیگ عزیزم من تو را خیلی دوست دارم ، چون من و تو هردو سرشار از اندوه و عشق به یک نفر هستیم و تو نخواهی توانست از او بهتر در این دنیا بیابی. اما من حسادت نمی کنم که او با تو بیشتر وقت می گذراند، چرا که این کار …
انسان جنوبی
آرمان هنر عروج انسان است. طبعا كسانی كه جوامع بشری را خرافه پرست و زبون میخواهند تا گاو شيرده باقی بماند آرمان خواهی را «جهتگيری سياسی» وانمود میكنند و هنر آرمانخواه را «هنر آلوده به سياست» میخوانند. اينان كه اگر چه مدح خودشان را نه آلودگی به سياست بلكه «ستايش حقيقت» به حساب میآورند، در همان حال برآنند كه هنر را جز خلق زيبائي حتا تا فراسوهای «زيبائی محض» وظيفهئی نيست. من هواخواه آن گونه هنر نيستم و هر چند هميشه اتفاق میافتد كه در برابر پردهئي نقاشی تجريدی يا قطعهئی «شعر محض فاقد هدف» از ته دل به مهارت و خلاقيت آفرينندهاش درود بفرستم، بیگمان از اين كه چرا فريادی چنين رسا تنها به نمايش قدرت حنجره پرداخته و كسانی چون من نيازمند به همدردی را در برابر خود از ياد برده است دريغ خوردهام. سكوت آب میتواند خشكی باشد و فرياد عطش؛ سكوت گندم میتواند گرسنگی باشد و غريو پيروزمندانهی قحط؛ همچنان كه سكوت آفتاب ظلمات است اما سكوت آدمی فقدان جهان و خداست؛ غريو را تصوير كن! هنرمندی كه میتواند با گردش و چرخش جادوئی قلمش چيزی بگويد كه ما مردم فريب خورندهی چپاول و قربانی شوندهئی كه بیهيچ تعارف «انسان جنوبی»مان میخوانند به حقايقی پي بريم: هنرمندی كه میتواند از طريق هنرش به ما مردمی كه در انتقال از امروز به فردای خود حركتی در جهت فروتر شدن میكنيم و متاسفانه از اين حركت نيز توهمی تقديری داريم آگاهی بدهد، چرا بايد امكانی چنين شريف و والا را دست كم بگيرد؟ آخر نه مگر خود او هم قطرهئی از همين اقيانوس است؟ به قولي: «هنرمند اين روزگار همچون هنرمند دوران امپراتوری رم جائی بر سكوهای گرداگرد ميدان ننشسته است كه خواه از سر همدردی و خواه از سر خصومت و خواه به مثابه يكی تماشاچی بی طرف، صحنهی دريده شدن فريب خوردگان را نقش كند. هنرمند روزگار ما بر هيچ سكوئی ايمن نيست، در هيچ ميدانی ناظر مصون از تعرض قضايا نيست. او خود میتواند در هر لحظه هم شير باشد هم قربانی، زيرا در اين روزگار همه چيزی گوش به فرمان جبر بیاحساس و ترحمیست كه سراسر جهان پهناور ميدان كوچك تاخت و تاز اوست و گنهكار و بیگناه و هواخواه و بیطرف نمیشناسد.