بیست روز پس از مرگات نامهات را گرفتم، پنج دقیقه پس از آنکه فهمیدم مردهای/ نامهای که میگفتی خستگی رشتهی کلامت را برید/ تا همان حدود سرحالات دیده بودند/مثل همیشه، با حضور ذهن/ فعال در هشتاد و پنج سالگی به رغم سه عمل سرطان که آخر تو را با خود برد/ سرطان با خودت برد؟/ و نه واپسین نامهی من؟/ خواندیاش، جوابی نوشتی و مردی/ گمان بردی که آمادهی بازگشت میشدم؟/ میخواستم واردِ اتاقات شوم و نمیپذیرفتی/ همدگر را …
ادامهی مطلبشعر من | فرریرا گولار، چند شعر
فرریرا گولار، شاعر بزرگ برزیلی در سال ۱۹۳۰ به دنیا آمد و در دسامبر ۲۰۱۶ در ریو د ژانیرو از دنیا رفت. پارهای از شعرهای او را در ادامه میشنوید و میخوانید: فهرست شعرها
ادامهی مطلبمرثیهی کوچکتر | ایرژی اورتن
دوستان رفتهاند. یارم در دوردستان به خواب رفتهاست. و بیرون انبوهِ تاریکی است. کلماتی را با خود زمزمه میکنم که سفیدیشان از چراغ است، و در میانهی خواب و بیداری مادرم را به خاطر میآورم. یک خاطرهی پاییزی. درست مثل سرما، انگار واقعا خبر داشتهام از هرچه حالا مادرم مشغولِ آن است. در خانه است، در اتاقاش. بخاری کودکیام که اسب چوبی اسباب بازیام با من به سمتاش یورتمه میرفت، بخاری کودکیام که دیگر مدتهاست روشن نمیشود، و مادرم …
ادامهی مطلبوقتی بازگردیم… | آنتونیو خسینتو
به راه میافتیم یارِ من وقتی بازگردم و نظر کنم در آفتابی که از ما دریغ شدهاست، پوشیده به صلح با لبخندی کز میوهها و گلها بر چهره نهادهایم در آغوش هم بر جادهها: این مارهای به هم تنیده کوه به کوه تا ستارگان و رویاهایی که هنوز میدرخشند، میرویم آوازخوانِ ترانههایی که هر دو میدانیم و نمیدانیم. به راه میافتیم یار من وقتی بازگردم و در آفتابی نظر کنم که از ما دریغ شدهاست، لختی گریه میکنیم بر گورهای …
ادامهی مطلبکتاب سرما | آنتونیو گاموندا
آنتونیو گاموندا مهمترین شاعر زندهی اسپانیا و شاید همهی جهان اسپانیولی زبان، هشت ماهه بود که پدرش را از دست داد، در یتیمی و فقر بزرگ شد، پدرش از شاعران جریان مدرنیسموی اسپانیا بود و او پنج ساله بود در جنگهای داخلی اسپانیا، همهی مدرسهها بسته بود و به اجبار خواندن و نوشتن را با کتاب پدرش آغاز کرد… شعر گاموندا بسیار تلخ است. رنجی که در این شعرهاست چنان شفاف است که تامل در اعماقش ما را به تجربهی …
ادامهی مطلبفقدانها میسوزند | آنتونیو گاموندا
آنتونیو گاموندا مهمترین شاعر زندهی اسپانیا و شاید همهی جهان اسپانیولی زبان، هشت ماهه بود که پدرش را از دست داد، در یتیمی و فقر بزرگ شد، پدرش از شاعران جریان مدرنیسموی اسپانیا بود و او پنج ساله بود در جنگهای داخلی اسپانیا، همهی مدرسهها بسته بود و به اجبار خواندن و نوشتن را با کتاب پدرش آغاز کرد… شعر گاموندا بسیار تلخ است. رنجی که در این شعرهاست چنان شفاف است که تامل در اعماقش ما را به تجربهی …
ادامهی مطلبلندیها | تکبیتیهای پشتون
۱. وقتی بیست و دو-سه ساله بودم، روزی از کلارا خانس، شاعر اسپانیایی، نامهای دریافت کردم در ایران که ضمیمهی آن چهارصفحه بود، به فارسیِ شاعری افغان به نام بهاالدین مجروح. متنی بود دربارهی آوارگی و تبعید. کلارا، همراه آن کاغذ، گزیدهای برایم فرستاد که خودش از فرانسه برایم برگرداندهبود از تکبیتیهای پشتون که مجروح منتشر کردهبود. همانسالها گزیدهای از آن شعرها را به همراه لندیهای دیگری که بدستم رسید، به فارسی ترجمه کردم. منطقِ ایلیاتی تمام ترانههای عامیانه، خواه …
ادامهی مطلبدیوار تاریک حزن | خوزه آنخل بالنته
تنت میتواند زندگیام را پر کند عین خندهات که دیوار تاریک حزنم را به پرواز در میآورد. تنها یک واژهات حتی به هزار تکه میشکند تنهایی کورم را. اگر نزدیک بیاوری دهان بیکرانات را تا دهان من بیوقفه مینوشم ریشهی هستی خود را. تو اما نمیبینی که چقدر قرابت تنت به من زندگی میبخشد و چقدر فاصلهاش از خودم دورم میکند و به سایه فرو میکاهدم. تو هستی: سبکبار و مشتعل مثل مشعلی سوزان در میانهی جهان. هرگز دور نشو: …
ادامهی مطلبنمک دریا بر لبانم | خوزه گوروستیزا
حالا چه کسی برایم یک پرتقال میخرد، تا تسلایم دهد؟ یک پرتقالِ رسیدهی کامل به شکلِ یک دل. نمکِ دریا بر لبانم، دریغا من! گردآوردهام نمک دریا را بر لبها و در رگهایم. هیچکس لبهایش را به من پیشکش نمیکند، نمیتوانم لطافتِ سنبلهی یک بوسه را خرمن کنم! هیچکس نمیخواهد خونام را بنوشد، خودم نیز دیگر نمیتوانم بگویم، هنوز جاری است یا نه! مثل کشتیهای شکسته، دریغا من! مثل ابرها که سرگردانند، گمگشته بودم و کشتیها در دریا گم شدند. …
ادامهی مطلبماگنوس سیگوروسون | ماههای سرد
ماگنوس سیگوروسون، شاعر و مترجم ایسلندی، در سال ۱۹۸۴ میلادی به دنیا آمد. کتاب نخستاش، ترجمهی کانتوهای ازرا پاوند بود به زبان ایسلندی که در سال ۲۰۰۷ توسط دانشگاه ایسلند منتشر شد. نخستین کتاب شعرش را یک سال بعد منتشر کرد و جایزهی توماس گوموندسون را با آن دریافت کرد. در سال ۲۰۱۳، ماگنوس برندهی جایزهی یون او ور شد. گزیدهای از شعرهای کوتاه او را میخوانید و میشنوید: فهرست شعرها
ادامهی مطلبآنتونیو گاموندا | کتاب سسیلیا
نور، نخستین حیوانِ مشهودِ آن نامشهود است. لزاما لیما این کتاب را آنتونیو گاموندا برای نوهاش نوشت. که از آثار مهم شعر گاموندا محسوب میشود. ترجمهی فارسی آن را به کودکی که هرگز نداشتهام تقدیم میکنم. فهرست شعرها
ادامهی مطلبباید باران ببارد | آنتونیو گاموندا
باید باران ببارد! خشکسال است در نور و خاکستر میگرید چون مادرم، بدون اشک. باید باران ببارد باید ببارد تا ذرتهای مقدس برخیزند تا برگزاری مراسم مرگ ممکن شود. باید باران ببارد.چرا نباید؟ چرا نباید ببارد در ظلمات دستگاه گوارش، در مغز استخوانهای جوشان؟ باید باران ببارد در جوانان مجنون از خشم و در مداحان شب و بر پیران گمشده در موسیقی. باید ببارد در فکر در شادی خونین باید باران ببارد بر این سنگ بیمار آنجا که شبانگاه …
ادامهی مطلبگونار اکلوف | در ظلماتِ نور
سالها پیش، خیالات رمانتیکم مرا به لحظاتی میبرد که آرزو میکردم برای یارم «هزار و یکشب» بخوانم. آن رخداد هرگز نیافتاد، لااقل در زبان فارسی. در گذر از سالهای تبعید و غربت و خانهبدوشی، کمکم تعریف من از شعر و واقعیت تغییر میکرد و دیگر آن آدم سابق نبودم. دیگر، فانتزی و تخیل نقش چندانی در تحول مفهوم شعر برای من نداشتند. صلبی واقعیت، فرارفتن از واقعیت را اجتنابناپذیر میکرد. اما این فراروی، دیگر با خیالبافی قرین نبود. …
ادامهی مطلبلوییس سرنودا | اگر آدمی میتوانست…
اگر آدمی را یارای آن بود که بگوید چه مایه دوست میدارد اگر آدمی میتوانست عشقاش را برکشد به آسمان چونان ابری در نور چنان دیوارهایی که فرومیریزند به شاباشِ حقیقتی که در این میانه قد برافراشته است، اگر آدمی میتوانست سرنگون کند تنش را تا فقط حقیقتِ عشقاش به جا بماند حقیقتِ خویشتناش که نه شکوه است و نه بخت است و نه جاه که عشق است و خواهش است من بودم آنکه تصورش میکرد، کسی که با زبان …
ادامهی مطلبجنایت در غرناطه رخ داد
برای: فدریکو گارسیا لورکا ۱ جنایت او را دیدند قدمزنان در میان تفنگها از خیابانی بلند تا مزارع سرد، وقتی ستارههای صبح هنوز میدرخشیدند. فدریکو را کشتند وقتی شب میشکست. نمیتوانست در چشمهایش نگاه کند، جوخهی آتش. همه چشمهاشان را بستند دعا میکردند: باشد که خدا هم تو را نجات ندهد! مرده بر خاک افتاد خون بر پیشانی و سرب در دل. بدانید همگان که جنایت در غرناطه رخ داد غرناطهی بینوا غرناطهی او. ۲ شاعر و مرگ او را …
ادامهی مطلبجئو بوگزا | یوآنا ماریا و اشعار دیگر
اگر شعر به روایت آنتونیو گاموندا، معرفت فقدان است، اگر شعر، به همان عبارت، به آگاهی انسانی شدت میبخشد، خاطره بخشی جداناپذیر از هویت شعر است. از اینروست که شعر به خاطرمان میآورد، آنچه تاریخ فراموشاش کرده است. جئو بوگزا، شاعر بزرگ رومانیایی در سال ۱۹۰۸ بدنیا آمد و در سال ۱۹۹۳ در بخارست از دنیا رفت. او را یکی از اصلیترین چهرههای شعر آوانگارد و جریان سوررئالیسم شعر رومانی میشناسند. منتقد و تئوریسین فعالی بود. یک عضو حزب کمونیست …
ادامهی مطلب