و ماه
کَفَنی بود در مرداب.
و بیدها، به حزن
برف نخستین را به …
رهایم کن
نه از مرگ
که از زندگیام بِرَهان
از چشمانم
در تطاولِ ماران
از زنگار …
زندگی ها
پل
چه مشقتیست خواستنات
نام خاطره ای از تو
۱
نمیتوانم عنوانی بیابم
برای خاطرهای از تو
با دستی دریده به ظلمات
بر …
صدا زدم
صدا زدم،
چون کشتیشکستهای ملعون
صدا زدم امواج جانی را
که نام حقیقی مرگ …
ای کاش
ایکاش فقط میشد برای چیزی مرد
بیتردید، درجا و خونین
نه اینچنین
سال به …
ساحل یک خیال
میایستد
تنها
بر ساحل یک خیال.
دوایر سیاه
دور چشمهایش میگسترد:
به مرگ اندیشیدهام.…
تایپ کردن کافیست
تایپ کردن کافیست.
امروز لباس میشویم
به سبک و سیاق قدیمها.
میشویم و میشویم …
انتظارِ دوبارهی تو
چه زیباست انتظارِ دوبارهی تو
در همان جای همیشگی
بینگاهی به در
و زیر …
ظلمت
بانگ خروسان
در نسیان مینویسم
به حکایت یک جنگ دریایی کهن گوش میکنی؟
به حکایت یک جنگ دریایی کهن گوش میکنی؟
میخواهی بدانی در نور ماه و …
باید تحویل دهی عشقت را
باید تحویل دهی عشقت را
وقتی او را با خود میبرند،
باید تحویلش دهی…