نقاشی که نقشام زد
در این کنج تاریک حیات
چنین نیکو
که به حقیقت …
پاییز
مرو ای خاطره
مرو ای خاطره
مرو!
محو مشو ای چهره چنین
چنان که به مرگ!
نگاهم …
برادرانم
ای رویا
ای مرگ
نامرئی برادران من
ژرفترین برادران من
برادرانام
در هیچ!…
خون من
خواب
به پلی میماند خواب
که از امروز به فردا میرسد.
آن پایین، چنان رویایی…
باب ِ طبع
ببند!
در را ببند!
چنان که او خوش میداشت…
باشد که خاطرهاش
بابِ طبعاش …
شعر می ماند
رها از کلمات
رها از معنا:
شعر میماند.…
ناشناس
تنها تو را دیدم دیروز،
تنها به چشمهایت نگاه کردم دیروز،
اسمت را نمیدانم.…
به کجا بروم
به کجا بروم
اگر در هر صدا
اگر در دل هر لحظه
از روز…
سفر از شب
کاپیتالیسم
گردِ هم آور ستارگان را
اگر چنین میخواهی،
آوازها را گرد آور و
نگهدار.…
تنها ستارهی من
ستاره، تنها ستارهی من
در فلاکت شب، تنها
برای من، تنها، میدرخشی،
در تنهاییام …
در فلک رفیع شعر
در فلک رفیع شعر
یا نغزتر
در خاک یا عالم شعر
که شاملِ افلاک، …
مویه ای برای پرنده ی چسترکارمایکل
آواز میخوانند در ملودیاسپرینگ، تمام دخترکان
میرقصند در ملودیاسپرینگ، تمام پسرکان
گره میخورند به …
مردان جوان
قصاب جوان لباسهای سلاخیاش را از تن در میآورد،
یا چاقویش را تیز میکند …