گريهكنى اگر كه آفتاب را از دست دادهاى ستارگان را نيز از دست بخواهى داد.
ادامهی مطلبسوختن
صحراى قدرتمند مىسوزد از عشق يكى پَر ِعلف كه مىجنبد و مىخندد و دور مىشود.
ادامهی مطلباشک
لبخندهاى خاك اشكهايش را شكوفا نگاه مىدارد.
ادامهی مطلبمانا
جهان براى عشقش پرده عظمت از چهره برمىدارد كوچك مىشود مانا يكى ترانه مانا يكى بوسه جاودانه.
ادامهی مطلبرد پا
اى گروه كوچك آوارگان جهان ردّپاهاتان را بر كلامم به جا بگذاريد
ادامهی مطلبمرغان آواره
مرغان آواره تابستان به كنار پنجرهام مىآيند آواز مىخوانند و پَرمىكشند. برگهاى زرد ِخاموش ِخزان آهمىكشند پرپر مىزنند و به زمين فرومىريزند.
ادامهی مطلببند-باز
چهرهات، محله-ی-مه-تاب مهتاب-ی-از-محله-ی-چهره-ات چهره-ی-سرخورده-ی-مدرنِ-خیابان سرخوردگیِ-مدرنِ-خیابانِ-چهره-ات من را دوباره ترسیم کن چهرهام را دوباره بکش، پیکاسو! چهرهات، شبیه-یک-ناشناس همچون ناشناسی-شبیه-چهره-ات چهرهای با دو-مردمک-در-چشم مردمکِ-چشم-ها-در-چهره-ات من را دوباره ترسیم کن چهرهام را دوباره بکش، پیکاسو! چهرهات، فعل-ی-برای-تشریح فعلِ-چهره-ی-بیست-سالگیِ-ما رویای شاعر در پر-ها-ی-پرواز-ت پری برای پرواز-ت-بر-رویا-ی-شاعر من را دوباره ترسیم کن چهرهام را دوباره بکش، پیکاسو! چهرهات با سینه-ی-سرخ-در-گذرگاه گذرگاهِ-سرخِ-سینه-دربرابرِ-چهره-ات تردیدِ-جسد-در-میانه-ی-نگاه میانه-ی-تردید-در-چشمِ-جسد من را دوباره ترسیم کن چهرهام را دوباره بکش، پیکاسو! چهرهات، بند-باز-بر-پیاده-رو پیاده-رو-ی-چهره-ی-بند-باز ساقهای علف در چشم-های-آرمیده-بر-بازوی-خیابان فعلی در سنگ-فرشِ-تک-رنگِ-پیاده-رو من …
ادامهی مطلب